زحم
/zohm/
لغت نامه دهخدا
جاء بزحم مع زحم فازدحم
تزاحم الموج اذا الموج التطم.
ابن سیده گوید: در این بیت تزاحم مصدر ( مفعول مطلق ) است برای فعلی غیر مذکور. ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).
زحم. [ زُ ] ( اِخ ) مکه معظمه یا آن ام الزحم است. ( از ترجمه قاموس ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). مکه معظمه و همچنین است ام الزحم. ( ازناظم الاطباء ). با راء معروف تر است. ( از متن اللغه ).ثعلب این نام را برای مکه نقل کند و ابن سیده گوید،معروف رحم است. ( از لسان العرب ) ( از تاج العروس ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید