زجاجه

لغت نامه دهخدا

( زجاجة ) زجاجة. [ زَ / زُ / زِ ج َ ] ( ع اِ ) واحد زجاج. آبگینه. ( از مهذب الاسماء ) ( بحر الجواهر ) ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). زجاجة با هر سه حرکت «ز» آمده و با کسره اندک آید. ( ازلسان العرب ) ( از تاج العروس ). آبگینه. ج ، زجاجات. ( دهار ). میدانی آرد: از امثال مولدانست : «زجاجة لایقوی صخری »؛ شیشه ای است که تاب سنگ مرا ندارد. ( از مجمع الامثال چ تهران ص 286 ). || یک قطعه از شیشه. ( از البستان ) ( از قطر المحیط ) ( از المعجم الوسیط )( از محیط المحیط ). یک قطعه شیشه شکسته. ( کنز اللغة )( از قاموس عصری ، عربی - انگلیسی ). || قندیل. و بهمین معنی است قوله تعالی : «المصباح فی زجاجة» . ( از منتهی الارب ) ( از المعجم الوسیط ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). لیث گوید: زجاجه در قرآن بمعنی قندیل آمده است. ( از تاج العروس )( از لسان العرب ). || ظرف شیشه ای. ( از قطرالمحیط ) ( از محیط المحیط ). || زجاجة در اصل قطعه ای از زجاج است اما بیشتر قدح و جام را گویند، چنانکه در بیتی از معلقه عنتره آمده :
و لقد شربت من المدامة بعدما
رکد الهوا جربا المشوف المعلم
بزجاجة صفراء ذات اسرة
قرنت بأزهر فی الشمال مقدم.
( از محیط المحیط ).
قدح. ( از البستان ). ابوعبیدة گوید: قدح را زجاجة گویند، بضم «ز» و کسر و فتح آن ، و ج ِ آن زجاج است با هر سه حرکت «ز». ( از لسان العرب ). بیرونی آرد: ابن السکیت از ابوعبیدة حکایت کند که قدح آبگینه رابعربی زجاجة گویند بحرکات ثلاث «ز» جمع او زجاج به هر سه اعراب و ابوعبیدة از اربوی مثل این روایت کرده است. ( از ترجمه صیدنه بیرونی ). || قاروره ( شیشه بطری و مانند آن ). ( از القاموس العصری ) ( از المعجم الوسیط ). بدین معنی مأخوذ از زجاجه بمعنی آبگینه است : زجاجه می ناب ؛شیشه شراب خالص. ( از ناظم الاطباء ). بیرونی آرد: شعرا زجاجه یعنی صراحی شیشه ای را ستوده و آنرا برای شراب مناسب تر دانسته اند برای این که رنگ شراب در آن نمایان است و محتوای شیشه از بیرون دیده میشود. بکیر سامی گوید:
اذا الذهب الابریز اخفی شرابنا
و فیه عیوب فالزجاجة افضل.
سری گوید:
انم بما استودعته من زجاجة
تری الشی فیه ظاهراً وَهْوَ باطن.
و نیز هم او گوید:
سری الیک کأسرار الزجاجه لا
یخفی علی ناظریها الصفو و الکدر.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - قطعه شیشه قطعه ای از آبگینه . ۲ - پیاله بلور .
دهیست بصعید مصر

فرهنگ معین

(زُ جِ ) [ ع . زجاجة ] (اِ. ) پیالة بلور.

فرهنگ عمید

۱. قطعۀ شیشه.
۲. ظرف شیشه ای.
۳. پیالۀ بلور.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی زُجَاجَةٍ: شیشه
ریشه کلمه:
زجج (۲ بار)

«زجاجه» یعنی «شیشه»، و در اصل به سنگ های شفاف می گویند، و از آنجا که شیشه نیز از مواد سنگی ساخته می شود و شفاف است به آن «زجاجه» گفته شده. و در اینجا به معنای حبابی است که روی چراغ می گذاشتند، تا هم شعله را محافظت کند و هم گردش هوا را، از طرف پایین به بالا، تنظیم کرده، بر نور و روشنایی شعله بیفزاید.
شیشه. یعنی مثل نور وی چون محفظه ایست که در آن چراغی است و چراغ در شیشه ایست و شیشه گودی ستاره درخشانی است. لفظ «فی» نشان می‏دهد که شیشه ظرف چراغ در قندیلی از شیشه قرار گرفته است. این کلمه در قرآن فقط دو بار آمده است معنی آیه انشاءاللّه در «نور» خواهد آمد.

پیشنهاد کاربران

نقش حق را هم به امر حق شکن
بر زجاجهٔ دوست سنگ دوست زن
✏ �مولوی�
شیشه
بلور
آبگینه
گرچه مصباح و زجاجه گشته ای
لیک سرخیل دلی سررشته ای
✏ �مولوی�

بپرس