و لقد شربت من المدامة بعدما
رکد الهوا جربا المشوف المعلم
بزجاجة صفراء ذات اسرة
قرنت بأزهر فی الشمال مقدم.
( از محیط المحیط ).
قدح. ( از البستان ). ابوعبیدة گوید: قدح را زجاجة گویند، بضم «ز» و کسر و فتح آن ، و ج ِ آن زجاج است با هر سه حرکت «ز». ( از لسان العرب ). بیرونی آرد: ابن السکیت از ابوعبیدة حکایت کند که قدح آبگینه رابعربی زجاجة گویند بحرکات ثلاث «ز» جمع او زجاج به هر سه اعراب و ابوعبیدة از اربوی مثل این روایت کرده است. ( از ترجمه صیدنه بیرونی ). || قاروره ( شیشه بطری و مانند آن ). ( از القاموس العصری ) ( از المعجم الوسیط ). بدین معنی مأخوذ از زجاجه بمعنی آبگینه است : زجاجه می ناب ؛شیشه شراب خالص. ( از ناظم الاطباء ). بیرونی آرد: شعرا زجاجه یعنی صراحی شیشه ای را ستوده و آنرا برای شراب مناسب تر دانسته اند برای این که رنگ شراب در آن نمایان است و محتوای شیشه از بیرون دیده میشود. بکیر سامی گوید:اذا الذهب الابریز اخفی شرابنا
و فیه عیوب فالزجاجة افضل.
سری گوید:
انم بما استودعته من زجاجة
تری الشی فیه ظاهراً وَهْوَ باطن.
و نیز هم او گوید:
سری الیک کأسرار الزجاجه لا
یخفی علی ناظریها الصفو و الکدر.بیشتر بخوانید ...