زبیب


معنی انگلیسی:
dried figs, dried dates

لغت نامه دهخدا

زبیب. [ زَ ] ( ع مص ) اجتماع آب دهان در دو کنج دهن. ( از لسان العرب ). || بسیاری موی. مصدر زَب . مصدر دیگرش زَبَب است. ( متن اللغة ). رجوع به ازب و زبب و زببه و زباء شود. || ( اِ ) کف آب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( شرح قاموس ) ( ناظم الاطباء ). و بدین معنی است زبیب در قول شاعر: حتی اذا تکشف الزبیب. ( ازلسان العرب ). || زهر دهن مار. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). زهری است که در دهن مار است. ( شرح قاموس ). || هر میوه که خشک شده باشد، عربان زبیب گویند عموماً. ( برهان قاطع ). || خرمای خشک . ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). || انجیر خشک. ( اقرب الموارد ). انجیر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). انجیر خشک. ( ناظم الاطباء ). انجیر پژمرده وآب رفته که در سایه خشک کنند. ( از شرح قاموس ). ابوحنیفة گوید یکی از اعراب سراة، زبیب را بمعنی انجیر بکار برده است و گوید: فیجلانی ، انجیری است سخت سیاه و زبیب آن یعنی خشک آن نیکو است. همچنین ابوحنیفه حکایت کند از عرب که گویند: زبب التین ؛ یعنی زبیب ( خشک ) ساخت انجیر را. بنابراین ، سخن فیروزآبادی که در تفسیر زبیب گوید: خشک شده انگور و معروف است ، درست نیست زیرا آنکه معروف است تنها خشک شده انگور است و زبیب بمعنی انجیر خشک معروف نیست پس زبیب را بطور مطلق نمیتوان گفت معروف است. ( از تاج العروس ). || انگور خشک. ( اقرب الموارد ). مویز. ( مهذب الاسماء ) ( زمخشری ) ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( بحر الجواهر ). مویز. قشمش. کشمش. ( مقدمة الادب زمخشری چ فلوگل ص 59 ). مویز را گویند، و با دانه خوردن مویز درد امعاء را نافع باشد. ( از برهان قاطع ). بمعنی مویز و آن انگور است که خشک کرده می آرند. بهندی آنرا داکهه گویند و اکثر ناواقفان این دیار آنرا منقی نامند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). کشمش. ( ناظم الاطباء ). پژمرده و آب رفته از انگور و انجیر است که در سایه خشک میکنند و آن را مویز میگویند. ( شرح قاموس ). خشک شده انگور، واحده آن زبیبة و فروشنده آن زباب و زبیبی است. ( از تاج العروس ). بیرونی آرد: زبیب را بلغت پارسی مویز گویند و به لغت رومی اسطافیدین گویند و بلغت هندویی داک دا، و راباسیوس گویند. تخم مویز را عرباطون گویند و بعضی گفته اند تخم مویز را بلغت رومی قوقین گویند. خاصیت او: ارحانی گوید مویز انگور آن است که ورمها را بنشاند و مایه ای که دراو بود آنرا ببرد. گرم و تر است در یک درجه ، و تخم او قابض است و سرد است در یک درجه و خشک است در دو درجه. ( از ترجمه صیدنه بیرونی ). مؤلف اختیارات بدیعی آرد: بپارسی مویز گویند و هر ثمری که خشک شود زبیب خوانند الا خرما که وی را تمرالرطب خوانند و زبیب عنجد خوانند و بهترین آن خراسانی بود بزرگ و شیرین. گوشت وی گرم و تر بود در اول و دانه وی سرد و خشک بود در اول. جالینوس گوید: سرد بود در اول و خشک بود در دویم و دانه آن خوردن درد امعا را نیکو بود و معده و جگر درست دارد و گوشت وی گرده و مثانه را نافع بود و یاری دهنده بود در ادویه مسهل چون ده درم در وی اضافت کنند چون بی دانه بود شکم براند. وآن نوع که لاغر بود و قابض حرارت وی کمتر بود و معده را قوة دهد و طبیعت ببندد و محرق دم بود و مصلح وی خیارشنبر بود و گویند شیر تخم تورک. اسحاق گوید: حدت دم بنشاند و قول اول اصح است و گویند مضر بود به گرده و مصلح وی عناب بود. مویز بدن را فربه گرداند و هیچ مضرت و اذیت نرساند مگر محروری مزاج را و مصلح وی سکنجبین بود و یا از فواکه ترش چیزی بر سر آن خورند. دیسقوریدوس گوید: گوشت وی چون بخورند موافق قصبه شش بود و نافع بود جهت سرفه و اگر گوشت وی با فلفل خلط کنند و یا با آرد جاورس ( گاورس ) و بیض بریان کنندو بعسل بخورند بلغم از دهن بیرون کشد و چون بیامیزند با آرد باقلا و کمون و ضماد کنند بر ورم گرم که عارض شود در انثیین بغایت سود دهد. و چون خلط کنند سحق کرده با شراب و بر هرچه پیدا شود در پوست مثل جدری وریشهای شهدیه و عفونات که در مفاصل بود و سرطانات چون ضماد کنند با شیر و بر نقرس نافع بود و چون بر ناخنی که جنبد چسبانند زود نافع بود و قلع کند و مویز غذا زیاده از انگور دهد و جلاء مویز کمتر از انجیر خشک بود بمعده و بدل آن کشمش است. ( اختیارات بدیعی ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

انگورخشک شده، مویز، کشمش، انجیرخشک شده
( اسم ) ۱ - انگور خشک شده . ۲ - انجیر خشک شده . ۳ - خرمای خشک مویز .
پدر عبدالله بن زبیب جندی تابعی

فرهنگ معین

(زَ ) [ ع . ] (اِ. ) انگور خشک ، انجیر، خرمای خشک .

فرهنگ عمید

انگور خشک شده، مویز، کشمش.

پیشنهاد کاربران

بپرس