زِبَک:آرگاه. فک. آرواره.
نمونه: خود تو هم پیر شده ای زِبَک هایت زده بیرون. ( کلیدر ج۹ص۲۳۷۲ )
محمدجعفر نقوی
نمونه: خود تو هم پیر شده ای زِبَک هایت زده بیرون. ( کلیدر ج۹ص۲۳۷۲ )
محمدجعفر نقوی
زِبَک/ zebăk : آرواره
زبانزد:
دندان بر دندان می سایید و زبک هایش زیر پوست چغر و کشیده ی صورت، برجسته بود.
کلیدر
محمود دولت آبادی
زبانزد:
دندان بر دندان می سایید و زبک هایش زیر پوست چغر و کشیده ی صورت، برجسته بود.
کلیدر
محمود دولت آبادی
دهان