زبون نالی. [ زَ ] ( حامص مرکب ) کنایه از اظهار عجز و ناله بود، از عالم عاجزنالی و زارنالی و ضعیف نالی. ( آنندراج ) : یا بمردی کار کن یا ترک کن مردانه کار کمتراز کار زبان باشد زبون نالی مرا.
واله هروی ( از آنندراج ).
فرهنگ فارسی
کنایه از اظهار عجز و ناله بود از عالم عاجز نالی و زار نالی