( زبون آمدن ) زبون آمدن. [ زَ م َ دَ ] ( مص مرکب ) عاجز آمدن. ناتوان بودن. زبونی. عجز. ضعف : بد و نیک از ستاره چون آیدکه خود از نیک و بد زبون آید.نظامی.