زبوخه. [ زَ خ َ ] ( اِ ) ذوق و خوشی که از مباشرت آدمی را حاصل شود. و براء مهمله نیز لغت است. ( شرفنامه منیری ). آن خوشی و لذتی را گویند که در حین جماع کردن به هم رسد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ).خوشی و لذت جماع. ( ناظم الاطباء ). مصحف ربوخه. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) . زبوخه. [ زَ خ َ / خ ِ ] ( اِ ) جنبیدن میل به جنس مخالف در حیوان. نر طلبیدن. کرک شدن مرغ : نهی دست بر کون من میشوی زبوخه ، توای هم شه و هم عروس بلی چون زبوخه شود ماکیان بخارد بمنقار کون خروس.