زبله
لغت نامه دهخدا
زبلة. [ زُل َ ] ( ع اِ ) لقمة. ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( شرح قاموس ) ( تاج العروس ). || نیلة ( چیزی ). ( لسان العرب ). مصحح لسان در حاشیه چنین توضیح داده است : در نسخه اصل نیله آمده و علامت تردید پهلوی آن گذارده شده ، اما در ماده نیل از قاموس آمده : ما اصاب نیلاو نیلة؛ یعنی شیئاً. ( نقل از حاشیه لسان العرب ).
زبلة. [ زَ ل َ ] ( ع اِ ) کوت. ( از دزی ج 1 ص 580 ).
زبلة.[ زِ ل َ ] ( ع اِ ) سرگین. زبل. ( محیط المحیط ) ( فطر المحیط ). || کود. کوت. || خاکروبه. زباله. خاک جارو. دم جارویی. ( از دزی ج 1 ص 580 ).
گویش مازنی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید