زبلح

لغت نامه دهخدا

زبلح. [ زَ بَل ْ ل ُ ] ( ع مص ) فریفتن. گول زدن. اغفال. اغوا. || اشتباه کردن. فریب خوردن. خطا کردن. ( از دزی ج 1 ص 580 ).

زبلح. [ زَ بَل ْ ل َ ] ( ع ص ) احمق. ( از دزی ج 1 ص 580 ).

پیشنهاد کاربران

بپرس