زبعبک. [ زَ ب َ ب َ ] ( ع ص ) مرد شوخ بیباک. ( منتهی الارب ). مرد بیباک که از هرچه با وی گویند باک ندارد. ( اقرب الموارد ). بسیار بدکننده است که پروا نمیکند به آنچه گفته شده است از برای او و بدین معنی است زبعبکی. ( از شرح قاموس ). فاحش که باک ندارد از بدهایی که بدو یا درباره او گویند. ( متن اللغه ). مرد شوخ چشم بیباک. زبعبکی بباء مشددة، مثله. ( آنندراج ). مرد شوخ چشم بیباک که از هرچه به وی گویند باک نداشته باشد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به زبعبکی شود. || مرد تندمزاج را زبعبک گویند. ( از تهذیب الالفاظ ابن سکیت چ بدوی ص 88 ).