زبری
/zebri/
مترادف زبری: خشونت، ناهمواری
متضاد زبری: لینت
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
زبری. [ زِ ] ( حامص ) درشتی. خشونت. ضد نرمی. ( ناظم الاطباء ). زبربودن ناهمواری. جفاءة.
زبری. [ زُ ب َ ] ( ص نسبی ) منسوب به زبر. بطنی از بنوسامه و یا زبربن وهب سرسلسله بطن مذکور و لقب برخی از محدثان است. رجوع به زُبَر و ماده زیر شود.
زبری. [ زُ ب َ ] ( اِخ ) ابراهیم بن عبداﷲبن علأبن زبر از فرزندان زبربن وهب و سرسلسله بطن «بنوزبر» است و از پدر خویش روایت دارد. ( از انساب سمعانی ) ( لباب الانساب ).
فرهنگ فارسی
بطنی از بنو سامه و یا زبر بن وهب سر سلسله بطن مذکور و لقب برخی از محدثان است
فرهنگستان زبان و ادب
مترادف ها
درشتی، زبری
تنومندی، زبری
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید