زبد
لغت نامه دهخدا
زبد. [ زَ ب َ ] ( ع اِ ) کفک آب و شیرو سیم و جز آن. ( منتهی الارب ). زبد، کفی که بالای آب و جز آن قرار میگیرد. و بدین معنی است «الحداء زبد الفوائد» یعنی همانگونه که آب کف می آورد قلب حداء را بیرون میدهد یعنی همانگونه برای او آسان است. ( اقرب الموارد ). کفک آب و شیر. ( دهار ). کف آب و آن اشتر و جز آن. ( مهذب الاسماء ). کفک ، کف آب ، شیر، سیم ، شتر، اسب ، دریا، صابون و جز آن. از امثال است که : «صرح المحض عن الزبد»؛ در موردی این مثل آرند که صدق یک خبر پس از مظنون بودن ، هویدا گردد. ( تاج العروس ). زبد دراین مثل ، سرشیر، و محض است ، شیر خالص زیر سرشیر است و مقصود روشن شدن صدق یک خبر است پس از مظنون بودن.( اقرب الموارد ). زبد برای آب و جز آب مانند شتر و نقره است. و زبد شتر که به هیجان آمده باشد عبارت است از لعاب سفیدی که اطراف دهان او را آلوده میسازد. ودریا وقتی زبد می آورد که دارای موج باشد. ( تاج العروس ). کف آب و کف شیر و مثل آن و کف سیم و زر گداخته و آن چرک زر و سیم باشد. ( غیاث اللغات ) : بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
( اسم ) کف ( روی آب یا شیر ) جمع ازباد . یا زبد بحر کف دریا .
پسر سنان
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
واژه نامه بختیاریکا
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی زَبَدٌ: کف جوشان و کثافتی که روی مایع جوشیده مینشیند
ریشه کلمه:
زبد (۳ بار)
«زَبَد» به معنای کف های روی آب و یا هر گونه کف می باشد و می دانیم بر روی آب زلال، کمتر کف آشکار می گردد، چرا که کف ها به خاطر آلوده شدن آب و اجسام خارجی می باشد.
به فتح (ز- ب) کف یعنی سیل کفی بالا آمده برداشت. راغب آن را کف گفته است ولی دیگران مطلق آوردهاند. در قرآن در کف طلا و نقره و غیره نیز بکار رفته است در نهج البلاغه خطبه اول آمده «وَرَمی بِالزَّببَدِ کامُهُ» یعنی آب متراکم کف انداخت و در خطبه 142 هست [«ثُمَّ اَقْبَلَ مُزیداً کَالتَّیّارِ لا یُبالِی ما غَرَّقَ» سپس کف کنان رو کرد مانند دریائی که به انچه غرق میکند اعتنا ندارد منظور از مزبد کسی است که سخن میگوید و دهانش کف کرده «زبد» سه بار در قرآن آمده و هر سه در آیه 17 رعد است. «زبد» به معنی کَرِه نیز آمده است که کف شیر و ماست است
ریشه کلمه:
زبد (۳ بار)
«زَبَد» به معنای کف های روی آب و یا هر گونه کف می باشد و می دانیم بر روی آب زلال، کمتر کف آشکار می گردد، چرا که کف ها به خاطر آلوده شدن آب و اجسام خارجی می باشد.
به فتح (ز- ب) کف یعنی سیل کفی بالا آمده برداشت. راغب آن را کف گفته است ولی دیگران مطلق آوردهاند. در قرآن در کف طلا و نقره و غیره نیز بکار رفته است در نهج البلاغه خطبه اول آمده «وَرَمی بِالزَّببَدِ کامُهُ» یعنی آب متراکم کف انداخت و در خطبه 142 هست [«ثُمَّ اَقْبَلَ مُزیداً کَالتَّیّارِ لا یُبالِی ما غَرَّقَ» سپس کف کنان رو کرد مانند دریائی که به انچه غرق میکند اعتنا ندارد منظور از مزبد کسی است که سخن میگوید و دهانش کف کرده «زبد» سه بار در قرآن آمده و هر سه در آیه 17 رعد است. «زبد» به معنی کَرِه نیز آمده است که کف شیر و ماست است
wikialkb: زَبَد
پیشنهاد کاربران
کف روی آب
کف روی شیر
ناخالصی
از کبد فارغ بدم با روی تو
وز زبد صافی بدم در جوی تو
✏ �مولوی�
کف روی شیر
ناخالصی
از کبد فارغ بدم با روی تو
وز زبد صافی بدم در جوی تو
✏ �مولوی�
در طب سنتی ایرانی
کف
کف
صدف ، زبدالبحر: صدف دریا
پس آورد
ناخالصی