زبان یافتن. [ زَ ت َ ] ( مص مرکب ) رخصت یافتن به تکلم. ( فرهنگ رشیدی ). اذن یافتن و رخصت حاصل کردن. ( ناظم الاطباء ). کنایه از رخصت تکلم یافتن. ( بهارعجم ) : زبان یافت گوینده اندرسخن بدو گفت کای شاه تندی مکن.اسدی ( از بهار عجم ).