زبان گیری

لغت نامه دهخدا

زبان گیری. [ زَ ] ( حامص مرکب ) یکی را از لشکر غنیم گیر آوردن تا کیفیت و کمیت غنیم ازو دریابند و آن شخص بگیر آمده را زبان گیر گویند. ( آنندراج ). گرفتن کسی از لشکر غنیم برای تحقیق از حال آنها. ( فرهنگ نظام ). کسی را از فوج دشمن بدست آوردن و استفسار حال فوج از وی نمودن. ( ارمغان آصفی ج 2 ص 7 ). رجوع به زبان گیر و زبان گرفتن شود.

فرهنگ معین

( ~. ) (مص ل . ) جاسوسی .

فرهنگ عمید

تحقیق و بازپرسی از افراد دستگیرشده دربارۀ تعداد و ساز و برگ و نقشه های جنگی دشمن.

پیشنهاد کاربران

بپرس