زبان گز. [ زَ گ َ ] ( نف مرکب ) چیزی تیز و تند که وقت خوردن زبان را میگزد. ( آنندراج ). هرچیز که زبان را بگزد و تیز و تند و حاد و حریف. ( ناظم الاطباء ). چیزی که بواسطه تندی زبان را بگزد. ( ناظم الاطباء ). حازر؛ شیرترش زبان گز. ( لغت نامه مقامات حریری ). حامز؛ شیر ترش زبان گز. طَخف ؛ شیرترش زبان گز. قارص ؛ شیر زبان گز. خمر مُفَلفَل ؛ شراب زبان گز. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
چیزی تیز و تند که وقت خوردن زبان را میگزد هرچیزتندوتیزیابسیارشیرین که زبان رابگزد
فرهنگ عمید
هر چیز تندوتیز یا بسیارشیرین که وقت خوردن زبان را می گزد.