زبان گرفته. [ زَ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) الکن و گنگ و آنکه در زبان وی لکنت باشد. ( ناظم الاطباء ). شکسته زبان. الثغ. الکن. ابکم : مرغان زبان گرفته یک سر باز بگشاده زبان سوری و عبری.
منوچهری.
فرهنگ عمید
۱. کسی که هنگام حرف زدن زبانش می گیرد، الکن. ۲. [مجاز] خاموش، ساکت.