زبان کشیدن

جدول کلمات

لیس

پیشنهاد کاربران

زبان کشیدن ؛ کنایه از زبان درازی کردن و بدرازی سخن گفتن. ( آنندراج ) :
ظلمت حرب را زدوده شهاب
دهن رزم را کشیده زبان.
مسعودسعد.
زلفت زبان طعنه به بخت نگون کشید
آهوی عقل را بکمند جنون کشید.
محمد قلی میلی ( از آنندراج ) .
زبان کشیدن ؛ زبان از کام برآوردن. نوعی تعذیب و شکنجه. زبان از قفا کشیدن :
برلب کم ظرف غیر از شکوه در افلاس نیست
از صدا در تشنگیها میکشد خنجر زبان.
میرزابیدل ( از آنندراج ) .
چشم او از سرمه بی دنباله تا ابرو کشید
گرم شد خورشید از گرمی زبان آهو کشید.
شیدای هندی ( از آنندراج ) .
لیس
خیلیها ماکرانه وغیر دینی وغیر اخلاقی وبا حیله مهربانی بودن وظاهر سازی دلسوزانه واستفاده از عبارات دلخوشی ( من دوستته - به نفعت میگم - من میتونم کمکت کنم - رازت به من بگو وبه هیچ کس نمیگم و تو تنها دوست منی و . . . ) سعی میکنند "زبان کشییدن" حرف دیگران را وبالاخص کودکان را.
...
[مشاهده متن کامل]

با حذر باش وبه هیچکس اعتماد نکنید.

سخن گفتن
سخن گفتن و صحبت کردن
بیچارگی ورا چو دیدند. در چاره گری زبان کشیدند.
نظامی. لیلی و مجنون
زبان کشیده داشتن:سکوت کردن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۲۳۰ ) .
کنایه از سخن گفتن
کنایه از به حرف آمدن

بپرس