زبان سوخته. [ زَ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) کنایه از پشیمان شده. زیان دیده. آسیب دیده. لب سوخته. دل سوخته. دماغ سوخته : زبان سوخته دشمنش چون چراغ.نظامی.