[ویکی فقه] زبان خاص قرآن. قرآن همانند هر صاحب اصطلاحی، زبان ویژه خود را دارد، واژه ها و تعبیرات را در مفاهیمی استعمال می کند که خود اراده کرده بی آنکه در لغت یا دیگر عرف ها دلیلی بر آن استعمال یافت شود؛ زیرا این گونه استعمال ها، اصطلاح ویژه قرآن است که جز از خود قرآن دانسته نمی شود. امیرمؤمنان (علیه السّلام) به این دلیل می فرماید: برخی آیات قرآن به وسیله آیات دیگر گویا می گردد و آیات آن گواه یکدیگرند.
همچنین در قرآن تعبیراتی وجود دارد که برای فهم دقیق معانی آنها به ژرف اندیشی و کنکاش عمیق نیاز است و راه دیگری جز اندیشیدن در خود قرآن و مقارنه آیات با یکدیگر ندارد. به همین دلیل استاد علامه طباطبایی (قدس سره) برآنند که دلالت بر مفاهیم قرآن، تنها از خود قرآن میسر است و هرگز نمی توان از بیرون قرآن به درون آن پی برد؛ زیرا قرآن که تبیان لکل شیء است امکان ندارد تبیین گر خود نباشد، بلکه برخی از آیات، آیات دیگر را تفسیر می کنند و این مساله در تفسیر، اصل و مبنایی معتبر و قابل اعتماد به شمار می رود و علامه شیوه تفسیرش را در المیزان بر همین پایه بنا نهاده است. مثلا واژه اذن در قرآن به معنای امکان تداوم تاثیر بر طبق مشیت الهی و اراده خاص وی به کار رفته است؛ یعنی تداوم و استمرار افاضه از جانب خداوند به گونه ای که تاثیر در عالم تکوین بر اذن خداوند متوقف است؛ یعنی خداوند خاصیت تاثیری هر نیروی عاملی را در همان حالت به آن می بخشد؛ به این معنا که حالت تاثیری را استمرار می بخشد و افاضه خود را در آن زمان قطع نمی کند وگرنه هیچ نیروی عاملی نمی تواند اندک تاثیری بگذارد و ما تشاؤون الا ان یشاء الله رب العالمین؛ و نخواهید مگر آنچه خداوند، که پروردگار جهانیان است بخواهد؛ این اراده، اراده حادثه است که امکان تاثیر و تاثر در عالم طبیعت را برای اشیاء فراهم می سازد و بدون آن، هیچ عامل طبیعی نمی تواند در جهان هستی تاثیر بگذارد. مقصود از تداوم افاضه در عالم تکوین همین معناست. خدا می فرماید: و ما هم بضارین به من احد الا باذن الله؛ و البته به کسی زیان رسان نبودند مگر به اذن الهی؛ اگر اذن خداوند یعنی افاضه امکان تاثیر از جانب خدا نباشد امکان ندارد سحر آنان تاثیری بگذارد، چون عوامل تاثیر در عالم هستی متاثر از تاثیر ذات حق تعالی است؛ زیرا لا موثر فی الوجود الا الله و جمله ممکنات در ذات خود نیازمندند و همان گونه که ممکنات ذاتا محتاج افاضه اند اثر آن ها در عالم طبیعت که نیز از ممکنات است محتاج افاضه است. و البلد الطیب یخرج نباته باذن ربه؛ و زمین پاک گیاهش به اذن پروردگارش می روید؛ یعنی گیاه با افاضه امکان تاثیر حاصل از جانب پروردگار می روید و به اصطلاح قرآن، این همان معنای اذن در تکوین است که از آیه مبارکه و ما تشاؤون الا ان یشاء الله؛ استفاده می شود.
نسبت همه افعال به خدا
همچنین روش قرآن بر آن است که همه افعال را در عالم وجود به خدا نسبت دهد. خواه فاعل آن کار، فاعل ارادی چون انسان و حیوان باشد یا فاعل غیر ارادی چون خورشید و ماه؛ و این بدان جهت است که تنها موثر در تحقق افعال هرچه باشد اعم از اختیاری و غیر اختیاری، خداست. اوست که به عوامل موثر، توان اثر گذاری و توان تداوم آن را ارزانی داشته است. خداوند می فرماید: و نقلب افئدتهم و ابصارهم کما لم یومنوا به اول مره؛ و دل ها و دیدگانشان (از قبول آن) برمی گردانیم همچنان که نخستین بار هم به آن ایمان نیاوردند؛ یعنی کشش ها، میل ها و دیدگان آنان دگرگون شد و همان ها بودند که موجب این دگرگونی گردیدند. و نیز می فرماید: ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوة؛ خداوند بر دل های آنان و بر شنوایی ایشان مهر نهاده و بر دیدگانشان پرده ای است؛ زیرا و قالوا قلوبنا غلف بل لعنهم الله بکفرهم فقلیلا ما یومنون؛ و گفتند دل های ما در پوشش است (چنین نیست) بلکه خداوند به سزای کفرشان لعنتشان کرده است، از این روی، اندکی، ایمان می آورند؛ در جای دیگر می فرماید: و نقلبهم ذات الیمین و ذات الشمال؛ و ایشان را به پهلوی راست و چپ می گرداندیم؛ یعنی بدن های آنان به پهلوی راست و به پهلوی چپ می گردد و این پهلو به پهلو شدن به اذن خداست؛ لذا انجام فعل به خدا نسبت داده شده است.
اصطلاحات خاص در قرآن
واژه قلب در قرآن کریم به معنای شخصیت باطنی (حقیقی) انسان است که در پس این شخصیت ظاهری اش نهفته است و همان شخصیت باطنی و حقیقی اوست که جایگاه ادراکات ارزشمند و احساسات بزرگ و بلند مرتبه متناسب با شخصیت والای انسان است. ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب او القی السمع و هو شهید؛ بی گمان در این (عقوبت ها) برای کسی که صاحبدل باشد یا گوش شنوا و حضور داشته باشد پندآموزی است؛ یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم، و اعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه و انه الیه تحشرون؛ ای مومنان! ندای خداوند و پیامبر را که شما را به پیامی حیات بخش می خوانند، اجابت کنید. و بدانید که خداوند میان انسان و دل او حایل می گردد و در نزد او محشور خواهید شد؛ مقصود از قلب در این آیه شخصیت والای انسان است که هرگاه از عمل کردن به قوانین شریعت سر باز زند به حیوانی مبدل می شود که نشانه ای از انسانیت در او یافته نشود. همان گونه که در آیه دیگر آمده: و لا تکونوا کالذین نسوالله فانساهم انفسهم؛ مانند کسانی نباشید که خداوند را فراموش کردند آنگاه آنان را دچار خودفراموشی کرد. یعنی: با به دست فراموشی سپردن خدا، خود را نیز فراموش کردند و از یاد بردند که انسان اند؛واژه مشیئت در قرآن اصطلاحی خاص بوده و مقصود از آن اراده حادث ناشی شده از مقام حکمت حق تعالی است نه مطلق اراده. خداوند می فرماید: قل اللهم مالک الملک، توتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بیدک الخیر انک علی کل شی ء قدیر؛ بگو: خداوندا! ای فرمانروای هستی به هرکس که خواهی فرمانروایی بخشی و از هر که خواهی فرمانروایی بازستانی و هر که را خواهی گرامی داری و هر که را خواهی خوار گردانی؛ (سررشته) خیر به دست توست؛ تو بر هر چیز توانایی؛ مقصود، مشیت بر وفق حکمت است. فرمانروایی را به هرکس که حکمتش اقتضا کند می بخشد و از هرکس که حکمت اقتضا کند می ستاند.همچنین است معنای نرفع درجات من نشاء؛ درجات هرکس را که بخواهیم فرا می بریم؛ یعنی به مقتضای حکمت هرکس را که بخواهیم رفعت می بخشیم، به عبارت دیگر کسی را که در ذات خودش شرایط را فراهم آورده است بالا می بریم. بنابراین اقتضا و زمینه رشد در خود فرد فراهم شده و محل شایسته ای برای این عنایت ربانی گردیده است، نه اینکه بی دلیلی برتر یا بدون مرجح، ترجیح یابد، چون معنای حکمت، قرار دادن هر چیز در جای مناسب آن است. دلیل این مدعا، دنباله خود آیه است که می فرماید: ان ربک علیم حکیم. حکیم تنها چیزی را می خواهد که مطابق حکمت باشد نه آنکه هر چیزی را بخواهد. این گونه تعبیرات در قرآن بسیار است و اینها اصطلاحات ویژه خود قرآن است که جز از ناحیه خود قرآن قابل شناخت نیست؛ القرآن یفسر بعضه بعضا.
همچنین در قرآن تعبیراتی وجود دارد که برای فهم دقیق معانی آنها به ژرف اندیشی و کنکاش عمیق نیاز است و راه دیگری جز اندیشیدن در خود قرآن و مقارنه آیات با یکدیگر ندارد. به همین دلیل استاد علامه طباطبایی (قدس سره) برآنند که دلالت بر مفاهیم قرآن، تنها از خود قرآن میسر است و هرگز نمی توان از بیرون قرآن به درون آن پی برد؛ زیرا قرآن که تبیان لکل شیء است امکان ندارد تبیین گر خود نباشد، بلکه برخی از آیات، آیات دیگر را تفسیر می کنند و این مساله در تفسیر، اصل و مبنایی معتبر و قابل اعتماد به شمار می رود و علامه شیوه تفسیرش را در المیزان بر همین پایه بنا نهاده است. مثلا واژه اذن در قرآن به معنای امکان تداوم تاثیر بر طبق مشیت الهی و اراده خاص وی به کار رفته است؛ یعنی تداوم و استمرار افاضه از جانب خداوند به گونه ای که تاثیر در عالم تکوین بر اذن خداوند متوقف است؛ یعنی خداوند خاصیت تاثیری هر نیروی عاملی را در همان حالت به آن می بخشد؛ به این معنا که حالت تاثیری را استمرار می بخشد و افاضه خود را در آن زمان قطع نمی کند وگرنه هیچ نیروی عاملی نمی تواند اندک تاثیری بگذارد و ما تشاؤون الا ان یشاء الله رب العالمین؛ و نخواهید مگر آنچه خداوند، که پروردگار جهانیان است بخواهد؛ این اراده، اراده حادثه است که امکان تاثیر و تاثر در عالم طبیعت را برای اشیاء فراهم می سازد و بدون آن، هیچ عامل طبیعی نمی تواند در جهان هستی تاثیر بگذارد. مقصود از تداوم افاضه در عالم تکوین همین معناست. خدا می فرماید: و ما هم بضارین به من احد الا باذن الله؛ و البته به کسی زیان رسان نبودند مگر به اذن الهی؛ اگر اذن خداوند یعنی افاضه امکان تاثیر از جانب خدا نباشد امکان ندارد سحر آنان تاثیری بگذارد، چون عوامل تاثیر در عالم هستی متاثر از تاثیر ذات حق تعالی است؛ زیرا لا موثر فی الوجود الا الله و جمله ممکنات در ذات خود نیازمندند و همان گونه که ممکنات ذاتا محتاج افاضه اند اثر آن ها در عالم طبیعت که نیز از ممکنات است محتاج افاضه است. و البلد الطیب یخرج نباته باذن ربه؛ و زمین پاک گیاهش به اذن پروردگارش می روید؛ یعنی گیاه با افاضه امکان تاثیر حاصل از جانب پروردگار می روید و به اصطلاح قرآن، این همان معنای اذن در تکوین است که از آیه مبارکه و ما تشاؤون الا ان یشاء الله؛ استفاده می شود.
نسبت همه افعال به خدا
همچنین روش قرآن بر آن است که همه افعال را در عالم وجود به خدا نسبت دهد. خواه فاعل آن کار، فاعل ارادی چون انسان و حیوان باشد یا فاعل غیر ارادی چون خورشید و ماه؛ و این بدان جهت است که تنها موثر در تحقق افعال هرچه باشد اعم از اختیاری و غیر اختیاری، خداست. اوست که به عوامل موثر، توان اثر گذاری و توان تداوم آن را ارزانی داشته است. خداوند می فرماید: و نقلب افئدتهم و ابصارهم کما لم یومنوا به اول مره؛ و دل ها و دیدگانشان (از قبول آن) برمی گردانیم همچنان که نخستین بار هم به آن ایمان نیاوردند؛ یعنی کشش ها، میل ها و دیدگان آنان دگرگون شد و همان ها بودند که موجب این دگرگونی گردیدند. و نیز می فرماید: ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوة؛ خداوند بر دل های آنان و بر شنوایی ایشان مهر نهاده و بر دیدگانشان پرده ای است؛ زیرا و قالوا قلوبنا غلف بل لعنهم الله بکفرهم فقلیلا ما یومنون؛ و گفتند دل های ما در پوشش است (چنین نیست) بلکه خداوند به سزای کفرشان لعنتشان کرده است، از این روی، اندکی، ایمان می آورند؛ در جای دیگر می فرماید: و نقلبهم ذات الیمین و ذات الشمال؛ و ایشان را به پهلوی راست و چپ می گرداندیم؛ یعنی بدن های آنان به پهلوی راست و به پهلوی چپ می گردد و این پهلو به پهلو شدن به اذن خداست؛ لذا انجام فعل به خدا نسبت داده شده است.
اصطلاحات خاص در قرآن
واژه قلب در قرآن کریم به معنای شخصیت باطنی (حقیقی) انسان است که در پس این شخصیت ظاهری اش نهفته است و همان شخصیت باطنی و حقیقی اوست که جایگاه ادراکات ارزشمند و احساسات بزرگ و بلند مرتبه متناسب با شخصیت والای انسان است. ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب او القی السمع و هو شهید؛ بی گمان در این (عقوبت ها) برای کسی که صاحبدل باشد یا گوش شنوا و حضور داشته باشد پندآموزی است؛ یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم، و اعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه و انه الیه تحشرون؛ ای مومنان! ندای خداوند و پیامبر را که شما را به پیامی حیات بخش می خوانند، اجابت کنید. و بدانید که خداوند میان انسان و دل او حایل می گردد و در نزد او محشور خواهید شد؛ مقصود از قلب در این آیه شخصیت والای انسان است که هرگاه از عمل کردن به قوانین شریعت سر باز زند به حیوانی مبدل می شود که نشانه ای از انسانیت در او یافته نشود. همان گونه که در آیه دیگر آمده: و لا تکونوا کالذین نسوالله فانساهم انفسهم؛ مانند کسانی نباشید که خداوند را فراموش کردند آنگاه آنان را دچار خودفراموشی کرد. یعنی: با به دست فراموشی سپردن خدا، خود را نیز فراموش کردند و از یاد بردند که انسان اند؛واژه مشیئت در قرآن اصطلاحی خاص بوده و مقصود از آن اراده حادث ناشی شده از مقام حکمت حق تعالی است نه مطلق اراده. خداوند می فرماید: قل اللهم مالک الملک، توتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بیدک الخیر انک علی کل شی ء قدیر؛ بگو: خداوندا! ای فرمانروای هستی به هرکس که خواهی فرمانروایی بخشی و از هر که خواهی فرمانروایی بازستانی و هر که را خواهی گرامی داری و هر که را خواهی خوار گردانی؛ (سررشته) خیر به دست توست؛ تو بر هر چیز توانایی؛ مقصود، مشیت بر وفق حکمت است. فرمانروایی را به هرکس که حکمتش اقتضا کند می بخشد و از هرکس که حکمت اقتضا کند می ستاند.همچنین است معنای نرفع درجات من نشاء؛ درجات هرکس را که بخواهیم فرا می بریم؛ یعنی به مقتضای حکمت هرکس را که بخواهیم رفعت می بخشیم، به عبارت دیگر کسی را که در ذات خودش شرایط را فراهم آورده است بالا می بریم. بنابراین اقتضا و زمینه رشد در خود فرد فراهم شده و محل شایسته ای برای این عنایت ربانی گردیده است، نه اینکه بی دلیلی برتر یا بدون مرجح، ترجیح یابد، چون معنای حکمت، قرار دادن هر چیز در جای مناسب آن است. دلیل این مدعا، دنباله خود آیه است که می فرماید: ان ربک علیم حکیم. حکیم تنها چیزی را می خواهد که مطابق حکمت باشد نه آنکه هر چیزی را بخواهد. این گونه تعبیرات در قرآن بسیار است و اینها اصطلاحات ویژه خود قرآن است که جز از ناحیه خود قرآن قابل شناخت نیست؛ القرآن یفسر بعضه بعضا.
wikifeqh: زبان_خاص_قرآن