زبان به کام کشیدن. [زَ ب ِ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از ساکت شدن و خاموش شدن. ( خلاصه بهار عجم ) ( آنندراج ) : زبان بکام مکش وحشی از فسانه عشق بگو که خوش تر از این داستان نمیباشد.
وحشی.
بصد فریب ظهوری زبان بکام کشید چنان مکن که لبش باز درخروش افتد.