زبان برنگردیدن

لغت نامه دهخدا

زبان برنگردیدن. [ زَ ب َ ن َ گ َ دی دَ ] ( مص مرکب )... از چیزی ؛ جز آن چیز بر زبان نیامدن. جز آن نیارستن سخنی گفت :
چو کوشیدم که حال خود بگویم
زبانم برنگردید از نیوشه.
شاکربخاری.
- زبان برنگردیدن به چیزی ؛ سخنی را نگفتن. از گفتن آن چیز خودداری کردن :
زبان را مگر دان بگرد دروغ
چو خواهی که تاج از تو گیرد فروغ
زبانت خرد باد و دستور شرم
سخن گفتنت چرب و آواز نرم.
فردوسی.
زبانم ار بنگردد بهربیان گردد
بیان حکمت سست و زبان دانش لال.
مسعودسعد.

فرهنگ فارسی

( از چیزی ) جز آن چیز بر زبان نیامدن

پیشنهاد کاربران

بپرس