صف مژگانش در زبان بازی است
گرچه چشمش بخواب ناز شده ست.
صائب.
گفتگو با دل سیاهان میکند دل را سیاه شمع گر باشد طرف صائب زبان بازی خوش است.
صائب.
|| برابری و خصومت. ( ارمغان آصفی ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). مناقشه و منازعة. ( ناظم الاطباء ). || چرب زبانی. لفاظی. چاپلوسی. چرب سخنی. خلابة. ( منتهی الارب ). رجوع به زبان باز، زبان آور، خالب و خلابت شود.