زبان افکندن. [ زَ اَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) زبان بریدن. ساکت کردن. ( آنندراج ) : مگر ز باغ ارم باصفاش حرفی گفت که تیغ باد سحر غنچه را زبان افکند.حسین ثنائی ( از آنندراج ).