زباریق

لغت نامه دهخدا

زباریق. [ زَ ] ( ع اِ )ج ِ زِبرِقان ، ماه در شب تمام. ( اقرب الموارد ). || زباریق الاسنه ؛ درخشیدن سرنیزه ها. ( اقرب الموارد ). || زباریق المنیة؛ درخشیدن او است.( ترجمه قاموس ) ( اقرب الموارد ). || معاینة و اضطراب مرگ. ( ناظم الاطباء ). زباریق المنیة بصورت جمع آمده بمنظور بزرگ ساختن کار مرگ. ( تاج العروس ). || زردیها که طاری شود. ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

بپرس