زایله

لغت نامه دهخدا

( زایلة ) زایلة. [ ی ِ ل َ ] ( ع ص ) زائلة. مؤنث زایل. ( اقرب الموارد ) : و کان الخطب مما یجل والنقض ممایخل و اصبح له کل نازلة زائلة و کل عضلة جالیة. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 301 و چ فیاض ص 299 ). ترجمه : و نزدیک بود که کار بزرگ شود و شکست رخنه کند پس صباح کرد و حال آنکه هر بلائی رفع شده بود و هر سختیی جلاء وطن کرده. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 312 و چ فیاض ص 309 ). هر ذی حیات. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). هر ذی روح. ( قاموس ) ( اقرب الموارد ). هر جاندار از حیوانات که از جای خود دور شود. ( تاج العروس ). || هر جنبنده و رونده و آینده. ( تاج العروس ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). هر متحرک. ( قاموس ) ( اقرب الموارد ). هر متحرکی که در جای خود قرار نگیرد از انسان و غیر انسان و بدین معنی است حدیث جندب جهنی : فرآنی رجل منهم منبطحاً علی التل فرمانی بسهم فی جبهتی فنزعته و لم اتحرک. فقال لامرئته و اﷲ لقد خالطه سهمی و لوکان زائلة لتحرک. ( تاج العروس ). || ( اِ ) مجازاً، اشکار. || مجازاً زن. || مجازاً،ستاره . ( ناظم الاطباء ).

زایلة. [ ی ِ ل َ ] ( ع ص ) اوتاد... رجوع به اوتاد زائله و وتد شود. || بیوت... منجمین منطقةالبروج را بچندین طریق منقسم به دوازده قسم کنند و هر قسم را بیت گویند... و آن چهار ( بیت ) که مقدم بر اوتادند یعنی دوازدهم و نهم و ششم و سوم را بیوت زائله گویند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به زایل شود.

فرهنگ فارسی

۱ - مونث زایل . ۲ - ذی روح جنبنده جمع زوائل ( زوایل ) .
مونث زایل هر ذی حیات هر جنبنده و رونده مجازا شکار مجازا زن

پیشنهاد کاربران

بپرس