زایر خوان

لغت نامه دهخدا

زایرخوان. [ ی ِ خوا / خا ]( نف مرکب ) زائرخوان. آنکه مردم را بزیارت خود دعوت کند. || مجازاً کنایت از آنکه زایران و قاصدان خود را چنان نوازش کند و گرامی دارد که کسان بزیارت او راغب شوند و قصد زیارت او کنند :
امیر دوست نوازو امیر خصم گداز
امیر شاعرخواه و امیر زائرخوان.
فرخی.

فرهنگ فارسی

آنکه مردم را به زیارت خود دعوت کند مجازا کنایه از آنکه زایران و قاصدان خود را چنان نوازش کند و گرامی دارد که کسان به زیارت او راغب شوند و قصد زیارت او کنند

پیشنهاد کاربران

بپرس