زاید

/zAyed/

مترادف زاید: اضافه، اضافی، زایده، زیاده، زیادی، غیرضروری، غیرلازم

متضاد زاید: ضروری

برابر پارسی: بیش از اندازه، فزون

معنی انگلیسی:
waste, superfluous, pleonastic, redundant

لغت نامه دهخدا

زاید. [ ی ِ ] ( ع ص ، اِ ) زائد. نموکننده و افزون شونده. ( اقرب الموارد ). بالنده. افزون شونده. نموکننده. ( ناظم الاطباء ). || مافوق. علاوه و زیادتر و افزون تر. ( ناظم الاطباء ). || افزون. ( آنندراج ). فراوان. بسیار :
خصم تو هست ناقص و مال تو زاید است
کت بخت تابع است و جهانت مساعد است.
منوچهری.
|| ضمیمه و زیادتی. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به زایده شود. || فزونی دهنده و زیاده کننده. ( اقرب الموارد ). || غیر لازم. ( قاموس عصری عربی -انگلیسی ). || اهل عربیت کلمه ای را گویند که وجود و عدم آن به معنی اصلی زیانی نرساند هر چند خود خالی از فایدتی نیست. و بدین معنی است حروف زیادة چنانکه از «فوائد ضیائیة» بدست می آید. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). زائد، گاه حرفی است که با کلمه ترکیب میشود. این حروف را در آغاز کلمه ، دواخل و در وسط کلمه محشیات و درآخر کلمه ، کواسع گویند. ( از مجله لغة العرب سال 8 ص 551 ). و زائد ( در صورتی که بطور مستقل آید و با کلمه ترکیب نشود ) بر دو قسم است : قسم اول ، زائد غیرمعین چنانکه در جمله دو لفظ مترادف آرند. بکار بردن این گونه زائد را تطویل گویند مانند کلمه کذب و مین دراین جمله : سخن فلان را کذب و مین یافتم. که یکی از این دو غیرلازم و زائده است. قسم دوم ، زائد لا علی التعیین ( غیرمعین ) است که آن را حشو نامند، مانند کلمه سخنی ، در این جمله : سخن فلان را سخنی دروغ یافتم. که آوردن سخنی بیفائده و زائد است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). ابوالبقاء آرد:
بکار بردن زائد در کلام عرب ، بایستی بمنظور فایدتی باشد لفظی یا معنوی ، و گرنه لغو است. فایده لفظی آن است که جمله بوسیله آن زائد بزیور فصاحت بیشتر یا استقامت وزن و یا حسن سجع آراسته گردد. فائده ٔمعنوی آن است که معنی جمله ، بدان زیادة مؤکد گردد.چنانکه افزودن من و با در خبر ما و لیس افادت استغراق کند. و گاه نیز با آوردن یک زائد فایده لفظی و معنوی هر دو حاصل گردد. در قرآن ، زائد برای مزید استحکام و استقامت ترکیب ، بسیار آمده است. و رسم عرب بر آن است که گاه اسم و یا فعل زائد ( بمنظور فایدتی ) درجمله می آورند مانند اسم در بسم اﷲ الرحمن الرحیم و کان در کیف نکلم من کان فی المهد صبیا. گاه نیز برخی کلمات را ناقص بکار میبرند چنانکه گویند: درس المنا؛ یعنی درس المنابر و لیس شی علی المنون بخا یعنی بخال. ( از کلیات ابوالبقاء زیادة ). و رجوع به دائرة المعارف بستانی زیادة و زیادة در این لغت نامه شود. || اهل عربیت حروف عضو اصلی یک کلمه را زائد گویند و برای تعلیم آن به مبتدیان و مشخص ساختن آن از حروف اصلی در نزد ایشان ، قانون سنجش وزن کلمه با«فاء و عین و لام » وضع شده ، بدین گونه که هر حرفی ازکلمه که در مقابل یکی از این سه حرف بترتیب قرار گیرد اصلی و آنکه چنین نیست زائد است. برای شناختن حروف زائد و اصلی کلمات در اصل لغت نیز روشهائی گفته شداست مانند: اشتقاق و عدم نظیر و غیر آن و شرح آن درحاشیه جاربردی بر شافیه صرف آمده است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 612 ). و رجوع به حرف زائد و حروف زائد، حرف زیاده و حروف سئلتمونیها شود. || در علم قافیه حرف مزید را گویند و آن از حروف قوافی است. در منتخب تکمیل الصناعة می آرد: مزید حرفی است که بخروج پیوندد، مانند شین بستمش و پیوستمش و این اصطلاح فارسیان است و بعضی مزید را زائد نام کنند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || عدد زائد یازائد. از اقسام زوج ، عددی است که مبلغ اجزاء آن از جمله آن افزون باشد، چون دوازده که نصف آن با ربع آن ، با سدس آن با دوازده یک آن ، شانزده باشد. || دستان زاید یا زائد. دستانی است که گاهی بر بالای دستان سبابه بندند. || در اصطلاح محاسبان در جبر و مقابله ، مستثنی منه را گویند چنانکه اگر گفته شود: عندی ماءة الا مال ، ماءة ( صد ) مستثنی منه و زائد است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون چ ترکیه ج 1 ص 202 و 676 ). || قطع زاید یا زائد. شکل هذلولی. بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

زاید، افزون، شونده، زیاشونده، نموکننده، اضافه
( اسم صفت ) ۱ - افزون شونده زیاد شونده . ۲ - نمو کننده نامی شونده . ۳ - افزون اضافه . ۴ - فراوان بسیار . ۵ - غیر لازم غیر ضروری . ۶ - کلمه ای که وجود و عدم آن بمعنی اصلی آن زیانی نرساند هر چند خود خالی از فایدتی نباشد . ۷ - حرف مزید و آن حرفی است که به خروج پیوندد مانند شین [[ بستمش ]] [[ پیوستمش ]]. ۸ - عددیست که مبلغ اجزای آن از جمله آن افزون باشد چون ۱۲ که نصف آن با ربع آن با سدس آن با دوازده یک آن معدل ۱۶ باشد . یا زاید ثقه حدیثی که یک ورای ثقه بتنهایی آنرا نقل کرده و آن سه گونه بود : الف - مضمون حدیث مخالف حدیثهای دیگر بود ( و آن مردود است ) . ب - مضمون آن مخالف با حدیثهای دیگر نباشد ( این مقبول است ) ج - مضمون آن با دیگر حدیثها مخالف جزئی باشد .
شکل هذلولی

فرهنگ معین

(یِ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - اضافه . ۲ - غیرلازم . ۳ - فراوان .

پیشنهاد کاربران

بدرد نخور، ناکارآمد، سرریز، بیهوده، بیخودی
دکتر کزازی در نوشته های خود واژه " برافزون" را به جای واژه ی " زاید " به کار برده است.

بپرس