زاهق
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - رونده درگذرنده . ۲ - نیست شونده نابود گردنده . ۳ - هزیمت یافته . ۴ - خشک یابس . ۵ - باطل بیهوده .
هلاک شونده مرد هزیمت یافته ستور سخت لاغر چاه عمیق خشک
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. نیست شونده.
۳. باطل.
۴. بیهوده.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی زَاهِقٌ: هلاک شده - باطل شده - نابود
ریشه کلمه:
زهق (۵ بار)
«زاهِق» به معنای چیزی است که به کلّی مضمحل شده.
ریشه کلمه:
زهق (۵ بار)
«زاهِق» به معنای چیزی است که به کلّی مضمحل شده.
wikialkb: زَاهِق
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید