زام

لغت نامه دهخدا

( زآم ) زآم. [ زُ ] ( ع ص ، اِ ) مرگ کریه. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). معنی صحیح زآم مرگ کریه است. مرگ عاجل. ( از تاج العروس ). موت سریع مجهز. ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ). مرگ شتاب. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).
زام. ( ع اِ ) چهاریک از هر چیز: زام من النهار؛ چهاریک از روز. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

زام. ( اِخ ) نام شهری بوده از ولایات شادیاخ که اکنون به نیشابور مشهور شده و زام را معرب کرده جام خواندند و بدین نام معرب معروف است و شارح قاموس و سمعانی و حمویه چنین نوشته اند و شیخ احمد جامی شهیر آن شهر است و مؤلف گوید شاید سام بوده و زام شده چه سین و زاء در فارسی بیکدیگر تبدیل می یابد مانند ایاس و ایاز یا از بناهای زاب پادشاه ایران و با به میم تبدیل یافته باشد. ( آنندراج ). سمعانی آرد: زام و باخرز دو قصبه اند که هر دو را جام نام نهاده اند و زام نیز گفته شده است و اصح آن است که باخرز قصبه ای است جداگانه. ( از انساب سمعانی ). یاقوت گوید: یکی از شهرستانهای نیشابور و قصبه ( مرکز ) آن بوزجان است. این همان شهر است که آن را جام نیز گفته اند زیرا که مانند جام آبگینه گرد و سبز است. زام ( جام ) مشتمل بر 80 قریه است و این را ابوالحسن بیهقی گفته است. ( از معجم البلدان ). و رجوع به جام شود.

زام. ( اِخ ) دره ای است در هندوستان که سلطان محمود غزنوی در آن شکار میکرد. گویند در یک روز سیصد و سی و سه گرگ در آن دره گرفتند. ( برهان قاطع ). دره ای است در هندوستان ، سلطان محمود غزنوی در آن شکار بسیار کرد. گویند در یک روز صد وسی گرگ در آنجا شکار کرد این قول صاحب برهان است و شعر فرخی در این باب غریب تر. ( آنندراج ) :
شکار گرگ جز محمود کس کرده ست لاواﷲ
جز او راباچنین حیوان کرا زور و توان باشد؟
به یک روز اندر، آن سی گرگ بگرفت و یکایک را
بزین آورد این اندر کدامین داستان باشد.
فرخی.

زام. [ زام م ] ( ع ص ) از زم ( فعل مضاعف ) شتر که بینی خود را از رنج درد بلند کند. || مردی که سر خود را بلند کند. گرگ که سر گوسفند را بلند کند. || آنکه بینی خود را بلند کند؛ یعنی تکبر کند. ( اقرب الموارد ). متکبر و گردن کش. || مرد ساکت و خاموش و متکبر. ( منتهی الارب ). || آنکه چیزی یا کسی را سخت ببندد. || آنکه مشک را پر آب کند. || آنکه بر کفش بند نهد. || ناقه ای که شتر بدنبال او رود. || آنکه شتر را از بینی مهار کند. || دندان شتر که پیدا شود. ( اقرب الموارد ). || آنکه بکوشد که سخن جز براه صواب نگوید: زم فلان کلمة؛ جعل لها من الصواب غرضاً ترمی الیه و منه ما تکلمت بکلمة حتی اخطمها و ازمها. ( اقرب الموارد ). || بیمناک و ترسان. ( ذیل اقرب الموارد )( البستان ). و رجوع به «زم » و «زمام » و «زمم » شود.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

شهری از ولایت شادیاخ که اکنون به نیشابور مشهور است .
از زم شتری که بینی خود را از رنج درد بلند کند مرد ساکت و خاموش و متکبر بیمناک و ترسان
( ز آم ) مرگ کریه مرگ شتاب

فرهنگستان زبان و ادب

{AMD} [زمین شناسی] ← زهاب اسیدی معدن

گویش مازنی

/zaam/ زایمان

پیشنهاد کاربران

1 - بررسیِ ساختاری و تکواژشناختی واژگانِ " نیرافتن، اَهرافتن، فرزافتن/ فرزامینیتن، پزافتن/پزامینیتن و. . . " از دیدِ کریستین بارتولومه :
بارتولومه واژگانِ " نیرَفتن، نیرآفتن، اَهرَفتن، اَهرآفتن" را با فعل " رَفتن" در زبانِ پارسیِ نو از ریشه ی" رَب:rab" همبسته می داند و " رآفتن" را ریختِ سببیِ ( Kausativ ) " رَفتن" درنظر می گیرد :
...
[مشاهده متن کامل]

1. 1 - واژه ی " نیرَفتن" برآمده از پیشوند" نی" و فعل " رَفتن" است. ( "نیرآفتن = نی. رآفتن" )
1. 2 - واژه ی" اَهرَفتن" برآمده از پیشوند " اَه:ah" و فعل " رَفتن" است. ( " اَهرآفتن = اَه. رآفتن" )
نیاز به یادآوری است که بارتولومه " اَهرآفتن/اَهرآم - " را به چم " hinzuleiten ، hinleiten" ( آلمانی ) آورده و در اینجا پیشوند " اَه:ah" را برآمده از پیشوندِ ایرانیِ باستان " اَتی:ati " به چمِ "فرا، فراسوی، ورای، به سوی" دانسته است. او " اَتی/اَه" را برآمده از دگرگونیِ آوایی " ت" به " ه" می داند ، چنانکه پیشوند " پَتی:pati" نیز به ریختهایِ " پَد:pad" و " پَه:pah" درآمده است و از نمونه هایی همچون:
a ) " پَهریختن:pahrextan " که به ریختِ " پَرهیختن" در زبانِ پارسیِ نو درآمده ( چنین دریافته می شود که بارتولومه، " په" را در " پهریختن" همان پیشوند " پَد" می داند، پس با جایگشتِ آواییِ " ر"، این واژه از " پَهریختن" به ریختِ " پَرهیختن درآمده است ) ،
b ) " پَدَخشر:padakhšar" و " پَهَخشر:pahakhšar" ،
سخن می گوید. از اینرو وی برمی داوَد که ریختهای " pah، ah" ( پارسیِ میانه ی تورفانی ) از پیشوندهای " pati، ati " ( آریاییِ باستان ) با پیشوندهای " pad، ad" ( پارسیِ میانه تورفانی ) و پیشوندهای " paiti، aiti" ( زبانِ اوستاییِ جوان ) پیوند می یابند.
1. 3 - واژگان "فرزَفتن/فرزَم - ، فرزآفتن/فرزآم - ، فرزامینیتن، هَنزافتن، هَنجافتن و. . . " از ریشه یِ " گَم:gam" به چمِ " رفتن" هستند.
1. 4 - واژگانِ" نَفتن/نَم - ، نآفتن/نآم - ، فرنَفتن/فرنَم - ، فرنآفتن/فرنآم - و. . . " از ریشه یِ " نَم:nam" هستند.
بارتولومه می گوید که ریشه " نَم:nam" از نظر معنایی از دو ریشه ی دیگر" رَب:rab، گَم:gam" دور نیست؛چنانکه مولر نیز این ریشه را برابر با " رَفتن" آورده است. در اینجا وی بسیار هممعناییِ ریشه های " رَب، گَم، نَم" را برجسته می نماید.
1. 5 - واژه ی" پزامینیتن" ، از دیدِ بارتولومه، به چمِ " به هدف رساندن:ans Ziel bringen" است و وی " پزآفتن، پزآمینیتن" را برآمده از دگرریختی از پیشوند " پَد" و فعل "زافتن، زامینیتن" ( از "pat - žām " ) دانسته است. ( چنانکه در 1. 3 گفته شد، فعل " زآفتن" برآمده از ریشه ی " گَم:gam" است. )
این شیوه دگرریختِ آواییِ پیشوندِ " پَد" به دیسه یِ " پَ - " بمانند " پا" در واژگان " پازهر، پازند" است، ازآنجایی که بیدرنگ پس از این پیشوند آوای " ز" یا" ژ" نشسته است و آوای " د" کناررفته است.
2 - بررسیِ آواشناختیِ واژگانِ " نیرافتن/نیرام - ، اَهرافتن/اَهرام - ، فرزافتن/فرزام - ، پزافتن/پزام - و. . . " :
2. 1 - دیدگاهِ کارل زالمان :
" م" در زبانِ ایرانیِ باستان به " ف" پیش از " ت" در زبانِ پارسیِ میانه دگرگون پذیر است؛چنانکه در واژگانی همچون
" سومب:sumb" به " سوفت:suft" ،
" نی. هومب :ni. humb " به " نی. هوفت:nihuft"
دیده می شود؛ از اینرو، بنابر دیدگاهِ زالمان، اینچنین "فرزام" به " فرزافتن"، " فرجام، هنجام" به " فرجافتن، هنجافتن"، " فرنام" به " فرنافتن" و. . . دگرگون پذیر است.
2. 2 - دیدگاهِ کریستین بارتولومه:
بارتولومه دیدگاهِ زالمان را در این باره نابسنده می داند؛ او این دست واژگان را برآمده از دگرگونیِ آوایی " م/پ " می داند. او در همان آغاز واژگانِ" نیرافتن، اَهرافتن" را به ریختِ " نیراپتن، اَهراپتن" می آورد و سخن از
رامَد - راپت:rāpt ( به جایِ رافت ) . . . از ریشه یِ " رَب:rab" ،
گامَد - گاپت:gāpt ( به جایِ گافت ) . . . از ریشه یِ " گَم:gam" ،
نامَد - ناپت:nāpt ( به جایِ نافت ) . . . از ریشه یِ " نَم:nam"،
می گوید. سرانجام وی چنین برمی داوَد که دگرگونیِ آواییِ " فت:ft" و " م:m" از این واژگان به واژگانی که دیگر نَه از نظر معنا بلکه از نظر آوایی همانند با آنها هستند، گسترانیده شده است. سپس او در این راستا نمونه هایی می آورد همچون " خوَمَر:khvamar" به چمِ " خواب" در زبانِ پارسی میانه ی تورفانی و واژه یِ " خوَپت: xᵛapt" ( یا همان خوَفت:xᵛaft ) .
پَسگشتها:
1 - رویبرگهای 63 - 64 و رویبرگ 183 از بخش " Exkurs" از نبیگ " فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن" ( کریستین بارتولومه )
2 - رویبرگِ 266 از بخش سوم - پارسی میانه ( کارل زالمان )

زامزامزام
بررسیِ واژگانِ " زامینیتَن/زامین - " و "جامینیتَن /جامین - " در زبانِ مانوی - پارسیِ میانه - پازند و ریشه یِ پارسیِ واژگانِ " ضمن، ضامن، ضمان، تضمین و ضمانت و. . . " :
( برای نخستین بار در این کارنوشت به ریشه یِ پارسیِ واژگانِ " ضمن، ضامن، ضمان، تضمین و ضمانت و. . . " پرداخته می شود و چنانچه میخواهید بی درنگ از ریشه یِ این واژگان آگاهی یابید، شماره 3. 2 را در زیر بخوانید. )
...
[مشاهده متن کامل]

پیش از هر چیز باید بگویم که واژگانِ " ضمن، ضامن، ضمان، تضمین و ضمانت و. . . " در میانِ زبانهای سامی تنها در زبانِ عربی باشندگی دارند و ریشه یِ این واژگان در زبانِ عربی ناآشکار است؛ ولی ما تنها به این بسنده نکرده و به ریشه یِ راستینِ این واژگان خواهیم پرداخت.
بخشِ 1 : بررسیِ تکواژهایِ " زامینیتَن/زامین - " در زبانِ مانوی - پارسی میانه:
واژه یِ " زامینیتَن " با بُن کنونی " زامین - " در زبانِ مانوی - پارسیِ میانه از تکواژهایِ زیر ساخته شده است:
1. 1 - زام :
" زام " برآمده از ریشه اوستاییِ " گَم:gam" است که یکی از کُنونه هایِ این ریشه در اوستایی " جَم:ǰam " بوده است. ما واژه یِ " گام " را در زبانِ پارسی از این ریشه داریم.
2. 1 - نشانه یِ سببی ( Kausativ ) " - ین" :
نشانه یِ سببی " - ین " در زبانِ پارسیِ نوین به ریختِ " - ان" درآمده است، بمانندِ " خوردن/خوراندن " .
3. 1 - نشانه یِ مصدری " - یتَن " :
این نشانه در پارسیِ نوین به ریختِ " - یدن" نیز باشندگی دارد.
واژه یِ " زامینیتَن " در پازَند به ریختِ " جامینیتَن:ǰāminitan " آمده است. چنانچه بخواهیم واژگانِ " زامینیتَن/زامین " و " جامینیتَن/جامین - " را به پارسیِ کُنونی برگردانیم، واژگانِ " زامانیدَن/زامان - " و " جامانیدن/جامان - " را خواهیم داشت. ( یک چنین دگرگونی آوایی " ج/ز " را می توان در واژگانِ " فرجافتن/فرجام - " و " فرزافتن/فرزام - " نیز به روشنی دید که در آنها " فَر " پیشوند است و آنچه می ماند " جام/زام " است. )
. . . . . . . . . . . .
2 - بخشِ دوم : بررسیِ معناشناختیِ واژه یِ " زامینیتَن " :
در روبرگِ 78 از نبیگِ " MANICHAEISCHE STUDIEN " ( کارل زالمان ) معناهایِ واژه یِ " زامینیتَن/زامین - " بدین سان آمده است :
1. 2 - schreiten lassen : گامانیدن، روانیدن
" schreiten " در زبانِ آلمانی به چمِ " گام نهادن " است و " lassen " سببی ساز است و همان نقشی را بازی می کند که " - ین " در " زامینیتَن".
به روشنی می توان دید که کارل زالمان با آوردن " schreiten lassen " می خواهد به ما نشان دهد که این واژه، چنانکه گفته شد، از ریشه یِ اوستاییِ " گَم : gam " است؛ از اینرو برابرِ پارسیِ" schreiten lassen " ، " گامانیدن " می شود. در کنارِ این معنی، می توان واژه یِ "رَوانیدن " را نیز به دیده داشت.
2. 2 - leiten : رهنمودن، رسانیدن
" leiten " در زبانِ آلمانی به چمِ " رهنمودن، هدایت کردن، رهبَرانیدن، ( به پیش ) سوق دادن، فرستادن، رسانیدن" است.
3. 2 - foerdern : حمایت/پشتیبانی/ مساعدت کردن
" foerdern " در زبانِ آلمانی به چمِ " ( به پیش ) حمایت کردن، پشتیبانی کردن، مساعدت کردن، رواگانیدن، ( به پیشرفتنِ کسی یا چیزی ) کمک کردن " است. برابرِ انگلیسیِ واژه " foerdern " واژگانِ " further، advance ، promote ، support" است.
خودِ واژه یِ " foerdern " در زبانِ آلمانی با واژه یِ " to further " همریشه است.
همین گزینه 3. 2 روشن می سازد که واژگانِ " ضامن، ضمن، ضمان، ضمانت و تضمین، تضمن و. . . " برآمده از واژه یِ " زامین " که بُن کُنونیِ " زامینیتَن " بوده است، می باشد و اینکه نشانه یِ سببی سازِ " - ین " به ریختِ " ن" در لابلایِ این واژگان نمود پیدا کرده است، خود گویایِ آن است که چرا ما نباید واژگانِ تازی را در زبانِ پارسی بکار بگیریم. آری، چون تکواژهایِ پیوندیِ ما در دستگاهِ زبانیِ تازی خُرد و نابود می شود.
. . . . . . . . . .
بررسیِ ریشه شناختی و معناشناختیِ واژه یِ " زامینیتَن/جامینیتَن" در زبانِ اوستایی :
ریشه اوستایی" گَم:gam " دارایِ کُنونه یِ ( Praesens ) " جَم : ǰam " بوده و سببیِ ( Kausativ ) آن نیز در زبانِ اوستایی " جامَ :ǰāma و جامَیَ : ǰāmaya " بوده است؛ اکنون چنانچه بخواهیم واژگان " زامینیتَن /جامینیتَن " را از نگرگاهِ معنایی بررسی کنیم، می بایست در زبانِ اوستایی به دنبالِ واژگانی رَویم که به ریختِ سببی آمده اند؛ با بررسیِ آنها روشن می شود که ریشه اوستاییِ " گَم" به ریختِ سببی به چمهایِ زیر نیز آمده است: ( به همراهِ پیشوندِ " اَیوی/ اَیبی" )
1 - gelangen lassen zu : رسانیدن به - ؛
2 - verhelfen zu : کمک/یاری رسانیدن برای انجام کاری ، یاری دادن/کمک کردن برای رسیدن به چیزی و برابر با " provide help to " در زبانِ انگلیسی.
( در این باره ستونِ 496 از نبیگِ " ALTIRANISCHES WOERTERBUCH " یا نگاره ی سوم را در زیر ببینید. )
. . . . . . . . . . . . . .
پَسگشتها :
1 - روبرگِ 78 از نبیگِ " MANICHAEISCHE STUDIEN :پژوهش هایی از زبانِ مانوی" ( کارل زالمان )
2 - ستونهای 493 تا 502 از نبیگ " ALTIRANISCHES WOERTERBUCH : فرهنگنامه زبانِ ایرانی کهن " ( کریستین بارتولومه ) ( نسخه آلمانی )
( بویژه ستون 496 )

زامزامزام
زام = زم ، زمین
زام ( zam )
در کوردی معنای زخم را دارد
برین:زخم و جراحت
زام :برین ( brin )
زام دار:زخمی:بریندار
در زبان کردی به معنای:زخم و جراحت