زاغچ

لغت نامه دهخدا

زاغچ. [ غ ِ ] ( اِ )زاغ است. ( الفاظ الادویه ). و سامانی گوید: محفف زاغچه و زاغیچه است و زاغیژه نیز درست است. ( آنندراج ) ( فرهنگ رشیدی ) :
بسان این دل سرگشته دم بدم دولاب
ز دست چرخ جفاجوی میزند غچ غچ
دلا منال که رفتند بلبلان چمن
وطن گرفته بگلزار عکه و زاغچ.
درویش سقا ( از رشیدی ) ( از جهانگیری ).
مؤلف فرهنگ نظام پس از نقل این دو بیت گوید: لفط زاغچ در شعر مذکور مخفف زاغچه است. لفظ علی حده نیست چنانکه بعض فرهنگ نویسان قرار داده اند - انتهی. و او خود زاغچ و زاغج را ذکر نکرده است.

فرهنگ فارسی

( اسم ) پرندهایست از راسته سبکبالان جزو دسته دراز منقاران از خانواده کلاغها جثهاش از کلاغ کوچکتر و تقریبا به اندازه کبوتر است ولی پاهایش درازتر و قویتر از کبوتر و قرمز رنگ است و نوکش نیز طویلتر و قویتر از کبوتر و سرخ رنگ است زاغج زاغچ زاغچه .
زاغ است

پیشنهاد کاربران

بپرس