زاغونی
لغت نامه دهخدا
زاغونی. ( اِخ ) احمدبن حجاج بن عاصم مکنی به ابوجعفر منسوب به زاغون از قریه های بغداد است. وی از احمدبن حنبل روایت دارد و حافظ عبدالعزیزبن محمدبن اخضرحدیث ذیل را بدین گونه از وی نقل کرده است : عبداﷲبن احمد روایت کند از ابوزکریا یحیی بن عبدالوهاب از عبدالواحدبن احمد از ابوسعید النقاش ، از ابوالنصر محمدبن احمدبن عباس از جد خود عباس بن مهیار از ابوجعفر احمدبن حجاج بن عاصم ( اهل قریة زاغونی ) از احمدبن حنبل از خلف بن ولید از ابی ظبیان از علی بن ابیطالب از رسول اﷲ ( ص ) که گفت : یا علی ان وصیّت الامر من بعدی فاخرج اهل نجران من جزیرة العرب... ( از معجم البلدان ).
زاغونی. ( اِخ ) علی بن عبیداﷲبن نصربن السری مکنی به ابوالحسن متولد در 455 هَ. ق. و متوفی در سال 527 است. وی که گویا منسوب به زاغون بغداد است حنبلی مذهب و استاد و مربی شیخ بن الجوزی بوده و کتابی در تاریخ تألیف کرده است. ( از معجم البلدان ). ابن اثیر در کامل گوید:در این سال [573] صدقةبن حسین حداد که تاریخ زاغونی را مذیل ساخته بود درگذشت. ( کامل التواریخ چ لیدن ج 11 ص 297 ). و رجوع به کتاب مراصد الاطلاع چ بریل شود.
زاغونی. ( اِخ ) محمدبن عبداﷲ مکنی به ابوبکر متولد 468 و متوفی 551 هَ. ق. است : وی برادر علی زاغونی ( مترجم در فوق ) است. و در تجلید کتب استادی حاذق بوده است وروایت حدیث میکرده است. ( از معجم البلدان ). وی از مشایخ حدیث و معاصر ابوجعفر نقیب بوده و در قرن 6 میزیسته است و ابن مقله علی بن حسن بن اسماعیل متوفی 599 هَ. ق. از وی و از ابوسعیدبن حمدون متوفی 60 هَ. ق. استماع حدیث کرده است. ( از معجم الادباء ج 5 ص 147 وج 3 ص 217 ). و رجوع به زاغونی ( علی بن عبداﷲ ) شود.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید