چو خسرو چنان دید برگشت شاد
دو زاغ کمان را بزه برنهاد.
فردوسی.
برآورد زاغ کمان را بزه کمندی چهل خم بزین در گره.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
پیغام او بجان بداندیش مرغ دل تیر اجل به بازوی زاغ کمان دهد.
سیف اسفرنگ.
ز بهر آنکه پر تیر او سازند ترکانش ز گردون بر، دو کرکس را به یک زاغ کمان گیرد.
امیرخسرو ( از آنندراج ).
دو زاغ کمان را عقاب سه پربدیدم به یک جای آورده سر.
سلمان ساوجی.
کرکس تیرت چو از زاغ کمان گیرد هوابوم شوم جان بدخواهان شود جفت هما.
خواجه جمال الدین سلمان ( از آنندراج ).
و رجوع به برهان قاطعو شرفنامه منیری و غیاث اللغات و نیز رجوع به زاغ در همین لغت نامه شود. || زاغ مصور بر کمان و سیسر را نیز گویند. ( آنندراج ).