آب حیوانش ز منقار بلاغت می چکد
( زاغ کلک ) من بنامیزد چه عالی مشرب است!
حافظ
در اسطوره ها آمده است که :
چون اسکندر به طلب آب حیوان به ظلمات رفت ، آنجا ده هزار چشمه ی جوشان یافت که یکی از آنها آب حیوان ( آب زندگانی جاوید ) بود.
... [مشاهده متن کامل]
اسکندر تمامی چشمه ها را آزمون کرد ، اما چشمه ی مطلوب را نیافت، ولی در این میان دو برادر که خضر و الیاس باشند، چشمه را یافتند و پس از نوشیدن آب حیات مَشکی از آن آب برای اسکندر برداشتند و بیرون آمدند. اما چون اسکندر هنوز بیرون نیامده بود، آن مشک را بر درخت سروی آویختند تا اسکندر از آن بنوشد و زندگی جاوید یابد. در این هنگام زاغی ( کلاغی ) تشنه آمد، با چنگال مَشک را پاره کرد و آب در منقار گرفت تا بنوشد و همچنان که می نوشید ، آب از منقارش فرو می چکید .
حافظ در این بیت جاودانگی کلک شاعرانه ی خود را به منقار آن زاغی تشبیه کرده است که بلاغت ( آب حیات ) از آن می چکد و زندگی جاوید یافته است.
( زاغ کلک ) من بنامیزد چه عالی مشرب است!
حافظ
در اسطوره ها آمده است که :
چون اسکندر به طلب آب حیوان به ظلمات رفت ، آنجا ده هزار چشمه ی جوشان یافت که یکی از آنها آب حیوان ( آب زندگانی جاوید ) بود.
... [مشاهده متن کامل]
اسکندر تمامی چشمه ها را آزمون کرد ، اما چشمه ی مطلوب را نیافت، ولی در این میان دو برادر که خضر و الیاس باشند، چشمه را یافتند و پس از نوشیدن آب حیات مَشکی از آن آب برای اسکندر برداشتند و بیرون آمدند. اما چون اسکندر هنوز بیرون نیامده بود، آن مشک را بر درخت سروی آویختند تا اسکندر از آن بنوشد و زندگی جاوید یابد. در این هنگام زاغی ( کلاغی ) تشنه آمد، با چنگال مَشک را پاره کرد و آب در منقار گرفت تا بنوشد و همچنان که می نوشید ، آب از منقارش فرو می چکید .
حافظ در این بیت جاودانگی کلک شاعرانه ی خود را به منقار آن زاغی تشبیه کرده است که بلاغت ( آب حیات ) از آن می چکد و زندگی جاوید یافته است.