زاغ رنگ

لغت نامه دهخدا

زاغ رنگ. [ رَ ] ( ص مرکب ) برنگ زاغ. کنایت از شب و هر چیز سیاه :
برآمد زاغ رنگ و ماه پیکر
یکی میغ از فراز کوه قارن.
منوچهری.
چو روز سپید از شب زاغ رنگ
برآمد چو کافور از اقصای زنگ.
نظامی.
همه زیور روم شد زاغ رنگ
بروم اندر آمد شبیخون زنگ.
نظامی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - برنگ زاغ . ۲ - هر چیز سیاه . ۳ - شب .
برنگ زاغ کنایه از شب و هر چیز سیاه

فرهنگ معین

(رَ ) (ص مر. ) هر چیز سیاه .

فرهنگ عمید

به رنگ زاغ، هرچیز سیاه که به سیاهی پر زاغ باشد: چو روز سپید از شب زاغ رنگ / برآمد چو کافور از اقصای زنگ (نظامی۵: ۹۰۵ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس