زاغ

/zAq/

مترادف زاغ: زاغج، زاغچه، زغن، غراب، کلاغ، کبود، زاج

معنی انگلیسی:
blue-eyed, raven, magpie, alum, vitriol, blue (as an eye), rook

لغت نامه دهخدا

زاغ. ( اِ ) مرغی باشد که بعربی غراب گویند و آن سیاه میباشد و منقار سرخی دارد. ( برهان قاطع ). غراب.( منتهی الارب ). بر شکل کلاغ کوچک بود که هیچ جای او سفید نباشد و پایهای او سرخ باشد. ( صحاح الفرس ). مرغی سیاه که منقار سرخ دارد و در چشم او دائره ای سفید است. ( آنندراج ). کلاغ. غراب. پسترم. قچل. قژاوه. ( ناظم الاطباء ). مؤلف صبح الاعشی آرد: نوعی کلاغ است کوچک ، برنگ سبز لطیف و خوش منظر. گاهی دارای منقار و پاهای سرخ. و این همان است که آن را غراب الزیتون نیز می نامند زیرا زیتون میخورد. ( از صبح الاعشی ج 2 ص 76 ). یکی از اقسام غراب زاغ است که مشهور به غراب الزرع و دارای پیکری است بقدر کبوتر و منقار و پاهای او قرمز می باشد. خوردن گوشت وی مقوی باء است و زهره آن رنگ سفید را جلا می دهد. ( از تذکره ضریر انطاکی ). محقق حلی گوید: زاغ که همان غراب الزرع است حلال است. ( شرایع محقق حلی ). دمیری آرد: از انواع غراب است که غراب الزرع. ( کلاغ دشت ) و غراب الزیتون خوانده می شود و دارای اندامی کوچک و منظری زیبا و ظریف است و منقار و پاهای بعضی از زاغها برنگ قرمز میباشد. و صاحب عجایب المخلوقات که گوید زاغ نام غراب سیاه و بزرگ است اشتباه کرده است. ( از حیوة الحیوان : زاغ ). و در همان کتاب آمده ، بیهقی گوید: از حکم شرع درباره خوردن غراب ها پرسیدم او گفت نوع بزرگ و سیاهش را مکروه میدارم و اما خوردن قسم کوچک آن را که زاغ گویند باک نیست - انتهی. از سخنان دمیری برمی آید که زاغ مرادف غراب نیست بلکه قسمی خاص است از آن و متداول میان فارسی زبانان نیز اکنون چنان است که قسم حلال گوشت را زاغ یا کلاغ زاغی و قسم حرام گوشت ( بزرگ و سیاه ) را کلاغ خوانند. رجوع به غراب. کلاغ. زاغ دشتی. و زاغچه شود :
چنانکه اشتر ابله سوی کنام شده
ز مکر روبه و زاغ وز گرگ بی خبرا.
رودکی.
گاو مسکین ز کید دمنه چه دید
وز بد زاغ بوم را چه رسید.
رودکی.
زاغ سیه بودم یک چند نون
باز چو غلبه بشدستم دورنگ.
منجیک.
زاغ بیابان گزید، خود به بیابان سزید
باد بگل بروزید، گل به گل اندر غژید.
کسائی.
وآن زاغ نگه کن چگونه پرد
مانند یکی قیرگون چلیپا.
عماره مروزی.
یکی دشت پیمای پرّنده زاغ
بدیدار و رفتار زاغ و نه زاغ.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

فرهنگ معین

۱ - (اِ. )کلاغ سیاه ، غراب . ۲ - (ص . ) کبود. ۳ - (کن . ) فتنه . ، ~سیاه کسی را چوب زدن کنایه از: بدون اطلاع او و برای کنجکاوی در کارش ، او را تعقیب کردن .

فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) پرنده ای حلال گوشت از خانوادۀ کلاغ با پرهای سیاه که در تابستان به جاهای سردسیر می رود.
۲. (صفت ) به رنگ کبود، به رنگ ازرق: یکی باغبان اندرآن باغ بوده / دل سختش و دیدهٴ زاغ بوده (اسدی: لغت نامه: زاغ ).
۳. (موسیقی ) [قدیمی] از الحان قدیم ایرانی.
۴. [قدیمی] هریک از دو گوشۀ کمان که زه را بر آن بند می کردند و گاهی آن را به شکل زاغ می ساختند، گوشۀ کمان: دو زاغ کمان را به زه برنهاد / ز یزدان پیروز گر کرد یاد (فردوسی: ۶/۴۸۴ ).
= زاج١

گویش مازنی

/zaagh/ زاج - رنگ آبی چشم

واژه نامه بختیاریکا

کُورکورَک

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مَا زَاغَ: منحرف نشد - کج نشد
معنی مَا طَغَیٰ: طغیان نکرد -از حد نگذشت (عبارت "مَا زَاغَ ﭐلْبَصَرُ وَمَا طَغَیٰ "یعنی :دیده [پیامبر آنچه را دید] به خطا ندید و از مرز دیدن حقیقت هم درنگذشت(آنچه دیده بود حقیقت داشت))
ریشه کلمه:
زیغ (۹ بار)

[ویکی فقه] زاغ (قرآن). غراب پرنده ای است که در داستان هابیل و قابیل در قرآن کریم از آن یاد شده است.
غراب به معنای زاغ است. زاغ پرنده ای است شبیه به کلاغ دارای منقار و پاهای سرخ. این لفظ فقط دو بار در قرآن مجید آمده است. «فبعث الله غرابا یبحث فی الارض لیریه کیف یواری سواة اخیه قال یا ویلتی ا عجزت ان اکون مثل هذا الغراب؛ پس خداوند زاغی را برانگیخت که زمین را (برای دفن چیزی) می کند، تا به وی نشان دهد که چگونه جسد برادرش را که نباید دیده شود پنهان سازد. وی گفت: ای وای بر من، آیا من ناتوان بودم از اینکه مثل این زاغ باشم تا جسد برادر خود را پنهان نمایم؟! پس از پشیمانان گردید.»

دانشنامه عمومی

یک زاغ ( به انگلیسی: Jay ) ، عضوی از تعدادی از گونه های پرندگان معمولی رنگارنگ و پر سروصدا از خانواده کلاغان است. روابط تکاملی بین زاغ ها و زاغی ها نسبتاً پیچیده است. به عنوان نمونه، به نظر می رسد که زاغی اوراسیایی با جیجاق اوراسیایی بیشتر از زاغی های آبی و سبز شرق آسیا مرتبط است، در حالی که زاغی آبی با هیچ کدام از آن ها ارتباط نزدیکی ندارد.
زاغ ها یک گروه تک تباری نیستند. شواهد کالبدشناسی و مولکولی نشان می دهد که آنها را می توان به دودمان آمریکایی و جهان قدیم تقسیم کرد ( دومی شامل زاغ های زمینی و piapiac ) ، در حالی که زاغ های خاکستری از سردهٔ Perisoreus یک گروه مستقل خود را تشکیل می دهند. [ ۱] زاغی های سیاه که در گذشته باور بر این بود که مربوط به زاغیان درختی هستند، به عنوان زاغی های درختان طبقه بندی می شوند.
عکس زاغ
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

کراکر

مترادف ها

crow (اسم)
غراب، دیلم، زاغ، کلاغ، اهرم، بانگ خروس

blue (صفت)
آسمان نیلگون، ابی، نیلی، مستعد افسردگی، دارای خلق گرفته اسمان، زاغ

فارسی به عربی

شب

پیشنهاد کاربران

واژه زاغ
معادل ابجد 1008
تعداد حروف 3
تلفظ zāq
نقش دستوری صفت
ترکیب ( اسم ) [معرب، مٲخوذ از فارسی: زاگ، زاک] ‹زاک› ( شیمی ) [قدیمی]
مختصات ( اِ. )
آواشناسی zAq
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
...
[مشاهده متن کامل]

منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
اول دوستانی که فکر می کنند حرف غ در قدیم در پهلوی یا پارسی میانه نبود می توانید این منبع که می فرستم یعنی کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک می فرستم دوستان ببینید
دوم درباره واژه ق قاف و غ ویدئو دوستان ببینید

منابع• https://archive.org/details/1_20221023_20221023_1515• https://www.instagram.com/reel/C3xVqkOuhXv/?igsh=MXQzNDB2bTRxOTB4ag==
من فکر می کنم ریشه زاغ به عربی برگردد چون عبارتی داریم لا تزغ قلوبنا قلبهای ما را سیاه نکن
زاغ= اسم نوعی پرنده
زاغ= زاج، همان زاج سفید
در مرزبان نامه امده
زغن از گرسنگی زاغ زده بود
نمیدانم این زاغ چیست
زاگ یا زاج یا همون زاغ در زاغ و اسفند
شاید بخاطر بدیومنی و شوری کلاغ بهش زاغی هم گفتن
زاغ در استان فارس هم معنی کلاغ میده و هم معنی رنگ سبز ( سوزsowz ) و قدیما به چشمی که رنگ سبز باشه زاغ میگفتن
ریشه ی کلمات زاغ، زاغوا و ازاغ، زیغ است. زَیْغ به معنای انحراف از مستقیم است، زیغ را اگر بخواهیم در یک کلمه توصیف کنیم می شود انحراف یا میل.
اما برای یادسپاری آسان تر معنی کلمات زاغوا و ازاغ می توان از شیوه هایی چون برقرار کردن رابطه بین کلمه جدید با کلمه ی آشنا قبلی استفاده کرد بطور مثال در داستان معروف روباه و زاغ، علت اصلی افتادن قالب پنیر از دهان زاغ را بحث انحراف و میل دانست ذهن زاغ از مسیر اصلی منحرف شد میل به خیال پردازی و خود بزرگ بینی پیدا کرد و آن شد که نباید می شد.
...
[مشاهده متن کامل]

در ضمن دقت شود، کلمات زاغوا، ازاغ و زیغ کلمات کاملا عربی هستند اما کلمه ی زاغ به معنای کلاغ یا چیزی شبیه کلاغ یک کلمه ی فارسی است اما در معنای انحراف کلمه ای عربی است.

زاغ یعنی غوغاگر در زار زدن یا زارزننده ای غوغاگر،
چون تاریکی غروب وتاریکی شب سیاه پر و مو، سیاه پوستی در روز سپیدروشن ، زار زننده هجای ( ( غا ) )
کلاغ
زاغ: [ اصطلاح چوپانی ] گوسفندی که فقط سیاه باشد.
زاغ به ترکی" قَجَلَه "
زاغ چشم= سیاهی مردمک چشم بزرگتر از حد معمول است
زاغ=انحراف و تحول و حَوَل
مازاغ البصر وماطغی= ما=نه مثل واژه لا=نه است معنی پس نه چشمانش مانند حضرت موسی حَوَل شد ونه طغیان کرد. یعنی مثل یک مهمانی عادی در بارگاه حق خودش را نباخت و دگرگون نشد
زاغ=پرنده ای همکار کشاورزان و همیشه اب که برای اولین باز به زمین شخم زده ّدر شده و کلوخ زار میرود به محض رسیدن اب به حشرات و لارو ها از زیر زمین بیرون می ایند و گله زاغ آنهارا یکی یکی می چیند و میخورد
...
[مشاهده متن کامل]
و تا غروب آفتاب پا بپای دهقان و برزگر حشره ها را می چیند از مشاهدات و مطالعات خودم در مزرعه و در زمینه بیولوژیکی است حتی پرندگان دیگر هم در این زمینه با زاغ همکاری میکنند. شاید نام زیرک و مستشار را از اینگونه رفتار زاغ به او داده اند پس باید در حراست از زاغ چون بهترین مبارز بیولوژی مزرعه و اکوسیستم است کوشا باشیم

زاغ =پرنده زیرک ومشاور و مستشار پرندگان دیگر در داستانهای قدیمی خصوصا کلیله و دمنه و منطق الطیر عطار یاد شده است و جغد دشمن او می باشد چون مانع پادشاهی او بر مرغان شدو وقتی مرغان همه به پادشاهی جغد رای
...
[مشاهده متن کامل]
داده بودند هدهد گفت دست نگهدارید چون زاغ هنوز نیامده و دارد به مجمع ما میرسد اگر نظر او مساعد بود جغد پادشاه باشد وقتی از زاغ در باره شاهی جغد مشورت خواستند زاغ گفت مگر طاووسان زرین پر و قرقاول های باوقار وعقاب و شاهین های تیز پرواز مرده اند که شما به جغد رای داده اید که از خورشید فراریست و عاشق ویرانه است و صوتش کریه دار و غم افزا و نحوست و رجس از قیافه اش می بارد پس مرغان قبول کردند و جغد را نپذیرفتند لذا جغد دشمن زاغ است و زاغ هم همیشه به جوجه های جغد حمله میکند ولی میگویند آنها را فقد میکشد ولی نمیخورد چون بوی نا مطبوعی دارند

زاغ =پرنده ای سیاه و سار گونه است و به انسان بسیار علاقه من است و حتی انسان تا بیک متری او نرسد حرکت نممی کند اغلب غذایش لارو ها و تخم آفات گیاهی است و انواع و اقسام کوناگون دارد زاغ کلاغ قچه نیست و صوتش
...
[مشاهده متن کامل]
مانند پرندگان حلال گوشت است ولی کسی اورا در خراسان صید نمیکند و لذا بعداز برداشت محصول جاده حمل غلات را دانه چینی و چراگاه خودمیکند و همیشه در نزیک کارخانه اای آرد و سیلو از غلات بر زمین ریخته معاش میکند وتا سواری و کامیون وموتررسیکلت به نزدیکش نرسند پرواز نمی کنند

زاغ همان کلاغ است که چشمش سیاه است باید توجه داشت چشم کوچک گرد وسیاه نژاد اریایی چشمانش اهو چشم است که زیباترین نوع چشم در انسان است تقریبا مانند چشمان اهو اما چشم زاغ از اغلاط است که صحیح زاج چشم است که معدنی است به رنگ ابی یا سبز وبه کسی که چشم کبود یا ابی یا سبز دارد زاج چشم یا زاجی چشم گویند .
در استان کرمان به نوعی زاغ که درون بال هایش پرهای سفید رنگی وجود دارد و دمش درازتر وبسیار هم فضول و باهوش است کلاجَک گفته می شود.
در ضمن، احتمالا کلاجَک همان کلاغَک بوده است که به معنای کلاغ کوچک است چون وجه افتراق کلاغ و زاغ بیشتر همین بحث جثه است که عموما زاغ، جثه ای کوچکتر از کلاغ دارد.
کراکر
پرنده ای از خانواده ی کلاغ در اندازه ها و رنگ های مختلف
ما در اصفهان به هر آدمی که چشمانش سبز یا آبی باشد ؛
می گوئیم ؛ که او ، چشمانش زاغ است.

پرنده ایست کوچک تر از کلاغ و بزرگتر از کبوتر که در صحرا بیشتر زندگی میکند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس