زار گشتن. [ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) تباه شدن. نابسامان شدن. || زبون گشتن. خوار گشتن : نمازت برد چون بشوئی از او دست وزو زار گردی چو بردی نمازش.ناصرخسرو.و رجوع به زار شود.