زاذویه
لغت نامه دهخدا
زاذویه. [ ی َ ] ( اِخ ) زاذی. پاذگوسپان شمال آذربایجان است و انوشروان ( خسرو اول ) نامه ای بدو نوشته است و طبری آن نامه را آورده است. ( ایران در زمان ساسانیان ص 387 ). و رجوع به تاریخ طبری چ نلدکه ج ص 892 و زادی در لغت نامه شود.
زاذویه. [ ی َ ] ( اِخ ) حاکم سیستان بوده. طبری آرد: در زمان عمر پس از فتح مصر سلطنت اسلام استوار شد ولکن در پاره ای از نواحی مردم بر امراء [ دست نشانده خلیفه ] میشوریدند چنانکه اهل مصر بر اجل و اهل مکران بر راسل و اهل سجستان بر زادویه. ( تاریخ طبری چ دخویه ) و رجوع به ذیل آن کتاب شود.
زاذویه. [ ی َ] ( اِخ ) رئیس خدمه و از رجال مقتدر زمان یزدگرد سوم بوده است. ( ایران در زمان ساسانیان ص 523 و 522 ).
زاذویه. [ ی َ ] ( اِخ ) مرزبان سرخس بود و با عبداﷲبن خازم که بدستور عبداﷲبن عامر بعزم فتح سرخس آمده بود پیمان صلح بست. بلاذری آرد: زاذویه مرزبان سرخس به ابن خازم پیشنهاد صلح کرد و تعهد کرد زنان سرخس را بدو تسلیم کند و از مردان صد تن مسلمان شوند. ابن خازم پذیرفت و دختر زادویه را که بخود اختصاص داده بود میثا نام داد. نیز گفته شده است که چون زاذویه خود را برای مسلمان شدن نامزد نکرد، عبداﷲبن خازم به خشم آمد و پیمان صلح را بشکست و شهر را بتصرف درآورد. ( از فتوح البلدان بلاذری چ لیدن ص 405 ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید