زاذان
لغت نامه دهخدا
زاذان. ( اِخ ) ابوعبداﷲ راذان کندی از مشاهیر تابعان است. ( آنندراج ). زاذان ابوعمرو مولای کنده از راویان حدیث و دارای اشتباهات بسیار است. پس از وقعه جماجم درگذشته است. ( از تاج العروس ). در تاریخ ابن عساکر آمده است : زاذان کوفی مولای کنده ، بزاز بود کنیت وی را ابوعمرو و گاه نیز ابی عبداﷲ گفته اند از جماعتی از تابعین روایت حدیث کرده است. حافظ در کتاب مسند بنقل از زاذان آرد: من جوانی بودم زیباروی خوش آواز وساز [ طنبور ] را نیکو مینواختم. روزی در چمن زاری من و یکی از دوستان نشسته و بساط ساز و نبید فراهم آورده بودیم ناگاه عبداﷲبن مسعود بر ما گذر کرد و چون آواز مرا شنید، نزد ما آمد و ساز را بشکست و گفت اگرآواز خوشت را در خواندن قرآن بکار میبردی خود شخصی بودی. چون از سخن فارغ شد و رفت من در پی او رفتم و در خانه او بدستش توبه کردم. ( از تاریخ ابن عساکر زاذان ). و رجوع به صفة الصفوة ج 2 و انساب سمعانی و تاریخ الخلفاء سیوطی و زاذانی در همین لغت نامه شود.
زاذان. ( ع اِ ) بنات زاذان ؛ خران. ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ).
زاذان. ( اِخ ) ابن عبداﷲبن زاذان مکنی به ابی عمر ازخاندان زاذانی. از زاذانیان قزوین است که سرسلسله ایشان زاذان ابی عمرو کندی تابعی است. وی به بغداد رفت و در آنجا نشر حدیث کرد. از علی بن محمدبن مهرویه وعلی بن ابراهیم قزوینی نقل حدیث کند و همچنین بواسطه علی بن ابراهیم مذکور از عبدالسلام بن صالح هروی از علی بن موسی الرضا روایت کند. و بهمین طریق درباره مخلوق نبودن کلام خدا حدیثی آورده است. ( از تاریخ بغداد ). و رجوع به زاذانی عمربن عبداﷲ و زاذان کندی شود.
زاذان. ( اِخ ) ابن محمدبن زاذان فقیه قاضی و محدث است و حدیث بسیار نقل کرده است. ( از اعیان الشیعه ج 32 از فهرست منتجب الدین ).
زاذان. ( اِخ ) ابن مقری جدّ زاذانی محمدبن ابراهیم است. ( انساب سمعانی ). و رجوع به زاذانی محمدبن ابراهیم شود.
زاذان. ( اِخ ) پدر ابوالاشهب ( زیاد ) کوفی محدث است. ( تاج العروس ). و رجوع به زاذانی شود.
زاذان. ( اِخ ) پدر اسعدبن زاذان. رجوع به تاریخ سیستان ص 172 شود.
زاذان. ( اِخ ) پدر راشدبن زاذان محدث. ( از تاج العروس ). و رجوع به زاذانی و راشدبن زاذان شود.بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید