زاذ
لغت نامه دهخدا
یغرس فیها الزاذ و الاعرافا
و النابجی مسدفاً اسدافاً.
ابن درید در الجمهره و مؤلف لسان العرب این بیت را در ماده عرف آورده اند . ( از ذیل المعرب جوالیقی ص 25 ).
زاذ. ( اِخ ) ابن بهیش. از سرداران ایران در جنگ قادسیه است که ریاست گروه پیاده را داشت و حریف وی در لشکر اسلام عاصم بن عمرو بوده. وی یکی از چند تن از سرداران ایرانی است که چون شکست را نزدیک دیدند فرار کردند و در عقد پیمان صلح با خالدبن ولید شرکت جستند. طبری آرد: دهقانان فرات منتظر اقدام خالد و روشن شدن روابط وی با اهل حیره بودند و همین که صلح برقرار شد زاذبن بهیش از دهقانان فرات با صلوبابن نسطوبا بنزد خالد رفتند و شرایط وی را برای صلح پذیرفتند. ( تاریخ طبری چ دخویه ج 4 ص 2050 ). و در ص 2051 آرد: خالدبن ولید نامه ٔصلح را چنین نوشت : این نامه خالد است برای زاذبن بهیش و صلوبابن نسطوبا مبنی بر این شرائط... - انتهی.و رجوع به ج 5 همان کتاب ص 2258 و 2266 و 2336 شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید