لغت نامه دهخدا
زادخور. [ خُوَرْ / خُرْ ] ( ص مرکب ) بمنی زادخوست که پیر سالخورده و فرتوت باشد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). || پیر سال خورد. ( جهانگیری ). و رجوع به زادخورد و زادخوست شود.
فرهنگ فارسی
( صفت ) پیر سالخورده فرتوت .
فرهنگ معین
(خُ ) (ص مف . ) پیر، سالخورده .