زاد راه حرم وصل نداریم مگر
بگدائی ز در میکده زادی طلبیم.
حافظ.
و رجوع به زاد شود.زاد راه
لغت نامه دهخدا
زاد راه حرم وصل نداریم مگر
بگدائی ز در میکده زادی طلبیم.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
زاد راه ؛ زاد سفر. توشه سفر. ساز سفر :
برگیر زاد راه که پرهیز و طاعت است
زین راه سر متاب که این راه اولیاست.
ناصرخسرو.
این ره ، آن زاد راه و آن منزل
مرد راهی اگر بیا و بیار.
هاتف اصفهانی.
زاد راهش دروغ و گربزی است
نردبانش فریب و مکر و دهاست.
ملک الشعراء بهار.
برگیر زاد راه که پرهیز و طاعت است
زین راه سر متاب که این راه اولیاست.
ناصرخسرو.
این ره ، آن زاد راه و آن منزل
مرد راهی اگر بیا و بیار.
هاتف اصفهانی.
زاد راهش دروغ و گربزی است
نردبانش فریب و مکر و دهاست.
ملک الشعراء بهار.
ره توشه. [ رَه ْ ش َ / ش ِ ] ( اِ مرکب ) توشه و آزوقه راه مسافر. ( ناظم الاطباء ) . زاد مسافر :
ره آورد عدم ره توشه خاک
سرشت صافی آمد گوهر پاک.
نظامی.
سرشک و آه را ره توشه بسته
ز مروارید بر گل خوشه بسته.
... [مشاهده متن کامل]
نظامی.
برداشت بدو که خوردم این است
ره توشه و ره نوردم این است.
نظامی.
نهادم عقل را ره توشه از می
ز شهر هستی اش کردم روانه.
حافظ.
رجوع به راه توشه شود.
ره آورد عدم ره توشه خاک
سرشت صافی آمد گوهر پاک.
نظامی.
سرشک و آه را ره توشه بسته
ز مروارید بر گل خوشه بسته.
... [مشاهده متن کامل]
نظامی.
برداشت بدو که خوردم این است
ره توشه و ره نوردم این است.
نظامی.
نهادم عقل را ره توشه از می
ز شهر هستی اش کردم روانه.
حافظ.
رجوع به راه توشه شود.
نان راه . [ ن ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) توشه . ( آنندراج ) . زاد سفر : دهد به خصم تو تا نان راه ملک عدم به کاسه ٔ سم خود می کند ز نعل خمیر. سلیم ( از آنندراج ) .