زاجل
لغت نامه دهخدا
زاجل. [ ج ِ ] ( ع ص ) مرد بلندآواز. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). و حدیث «لهم زجل بالتسبیح » هم بدین معنی است. ( اقرب الموارد ). || بطرب درآورنده. ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) یکی از آهنگهای موسیقی. رجوع به آهنگ شود. || کبوتر دور پرواز. و حمام الزاجل ؛ کبوتری که او را از دور رها کرده باشند. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || کبوتری که پیش پیش گله کبوتران پرد. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || نوعی از داغ گردن شتر یا عام است. ( آنندراج ). || درخت آک. ( برهان ).
زاجل. [ ج َ ] ( ع اِ ) منی نر یا منی شترمرغ نر. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || آبی که از دبر شترمرغ در ایام حضانت بیضه فروریزد. ( منتهی الارب ). و رجوع به اقرب الموارد و رجوع به زاجل در این لغت نامه شود. || نوعی از داغ گردن. ( اقرب الموارد ). || چوب سربند مشک. || حلقه آهن بن نیزه. || قائد لشکر. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
زاجل. [ ج َ ] ( اِخ ) نام اسب زیدالخیل. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
نام اسب زید الخیل
( ز آجل ) ضعیف مرد سست اندام و ضعیف
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید