لغت نامه دهخدا
زاجر. [ ج ِ ] ( اِخ ) ابن الصّلت طاحی محدث است و بخاری در تاریخ کبیر [ الکنی ] ترجمه او را آورده است. ( تاج العروس ). ابن قتیبه حدیثی از وی نقل کرده است. ( عیون الاخبار ).
زاجر. [ ج ِ ] ( اِخ ) ابن الهیثم ، محدث است و بخاری در کتاب کنی ترجمه وی را آورده است. ( تاج العروس ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - منع کننده بازدارنده . ۲ - بانگ زننده .
ابن الهیثم محدث است
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
دانشنامه آزاد فارسی
(در لغت به معنی منع کننده و بازدارنده از کاری) در اصطلاح عارفان، واعظی باطنی که در سویدای قلبِ مؤمنان ارائۀ طریق می کند و آنان را از شواغل دور می دارد و به سوی خداوند می خواند. اینان معتقدند که زاجر شیخ درونی است، و او واعظ حق است بر دل مؤمن و چنانچه سالکی به فرمان های او گردن نهد و مطابق هدایت او عمل کند، خداوند به تقویتِ واعظ قلبی او می پردازد، به گونه ای که حجّتی درونی می یابد. پاره ای از اشارات آنان به این که فلان عمل را به فرمان قلب انجام داده، اشاره ای است به همین نداهای زاجر.
wikijoo: زاجر
پیشنهاد کاربران
منع کننده
بازدارنده
مانع
. . . و حقوق انعام او ترا درآن زاجر نیامد.
کلیله و دمنه
بازدارنده
مانع
. . . و حقوق انعام او ترا درآن زاجر نیامد.
کلیله و دمنه