زئم. [ زِءْم ْ ] ( ع اِ ) چشم. یقال : یرمون فی زئمک ؛ یعنی می اندازند در چشم تو. || حَسَب. یقال : طعنوا فی زئمه ؛ طعن عیب کردند در حسب او. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).