زئبر

لغت نامه دهخدا

زئبر. [ زِءْ ب ِ / زِءْ ب ُ / زُءْ ب ُ / زُءْ ب َ / زَءْ ب َ ] ( ع اِ ) پرزه جامه. ( منتهی الارب ). آنچه از درز جامه ظاهر می گردد. ( از اقرب الموارد ) ( قاموس ). گاه به ضم یاء گویند و در لغت عرب وزن فعلل ( به ضم لام اول ) جز این کلمه و ضئبل و خرفع نیامده یا اینکه لحن است ( یعنی زِئبُر ) و زابر مثل قنفذ و زأبر به فتح مثل آن است. ( منتهی الارب ). زأبر چیزی است که ظاهر میشود از درز جامه و بعضی گفته اند آن چیزی است که روی جامه نو و خزو قطیفه و مانند آن گرد می آید و آنرا زغبر نیز گویند. و بدین معنی است : «ازبئرار الهراذا و فرشعره ». ( تاج العروس ). پرزه جامه. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). زأبر. و رجوع به اخمال ، خمل ، زغبر، هدبه ، زوبر، پرز و پرزه شود. || درز جامه است : و قد تزأبر؛ به تحقیق جامه تریزدار شد و زأبر، از باب دحرج یعنی برآورد ترزی جامه را. ( ترجمه قاموس ). || لغتی است در زأمج و زأبج. اخذه بزأبره ؛ یعنی اخذه کله ، اخذه بزأبجه ، اخذه بزأمجه. رجوع به زأبج و زأمج و زابج و نشوء اللغه ص 20 شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس