اگر روزگارش درآرد ز پای
همه عالمش پای بر سر نهند.
سعدی.
|| ویران کردن. خراب کردن. منهدم ساختن. واژگون کردن : به ایوان او آتش اندرفکند
ز پای اندرآورد کاخ بلند.
فردوسی.
رجوع به ز پای درآمدن ، ز پای افتادن ، از پای درآوردن ، ز پای اندرآوردن و از پای اندرآوردن شود.