ریکور، پُل (۱۹۱۳ـ۲۰۰۵)(Ricoeur, Paul)
ریکور، پُل
فیلسوف، هرمنوتیست و منتقد ادبی فرانسوی. در ولانسبه دنیا آمد و متأثر از سنت فلسفی اگزیستانسیالیسم و پدیدار شناسیبود. در جنگ جهانی دوم در اسارت آلمانی ها، با آثار هوسرل، هایدگر و یاسپرس آشنا شد و کتاب ایده هااثر هوسرل را به زبان فرانسه ترجمه کرد. در ۱۹۴۸ در دانشگاه استراسبورگ به مقام استادی رسید و در ۱۹۵۷ در دانشگاه نانترپاریس تدریس کرد. از ۱۹۷۸ با دانشگاه شیکاگو به همکاری پرداخت. ریکور بیش از ۳۰ اثر منتشر کرده و نمایندۀ فرانسوی هرمنوتیکبه شمار می رود. دغدغۀ همۀ آثار ریکور جست وجوی معنای زندگی و تفسیر و تأویل خود است، و در این معنی است که نظریه ای در روایت پیش می نهد. از نظر ریکور فهم ما از خودمان، همانند فهم ما از تاریخ، خیالیاست، یعنی نه مستقیماً بلکه از طریق تعبیر تخیل به دست می آید. اصولاً ذهنیت انسان به شکل زبان شناختی طراحی شده و با واسطۀ نمادهاعمل می کند. نماد همانند تعبیرهای آن، گستره ای ناهمگون و متکثر است. نماد وسیله ای است برای اندیشیدن، اما انسان در واقع با اندیشیدن به نمادها به خودش می اندیشد. زیرا هیچ تصور یا فهمی از خود وجود ندارد که با واسطۀ نشانه ها، نمادها و متن ها صورت نگیرد. روش ریکور تأویل ظنّاست زیرا گفتار در آن واحد، آشکارکننده و مستورکنندۀ حقیقت وجود است. در عین حال، سبک تأویل ریکور را می توان سبکی دیالکتیکی یا تنشینامید، زیرا عناصر و گفتمان های بسیار ناهمگون را به هم می آمیزد تا گفتمانی مرکب با معانی جدید بسازد؛ بدون این که ویژگی عناصر سازندۀ آن را ازدست بدهد. مثلاً ماهیت حیات روانی ما را با تنشی میان مفاهیم زیست شناختی عصبی ما از ذهن و مفاهیم پدیدار شناختی توضیح می دهد و یا رفتار انسان را به کمک تنشی میان علل مادی و انگیزه های ذهنی تبیین می کند. ریکور برخلاف بعضی متفکران که روش تبییندر علوم طبیعی را با روش فهمدر علوم انسانی در تقابل می گذارند، آن ها را دارای ارتباط ضروری می داند، زیرا خصلت میانجی گرانۀ معنا، ارتباط دائمی شیوۀ تأویل را با روش های سایر علوم ایجاب می کند. این سبک تنشی با تنش های وجود ذاتی انسان سازگار است. فلسفه راهی برای بیان این تعارض پیدا می کند. این تنش ها سبب می شوند ما بتوانیم جهت گیری ها و دورنماهای متفاوتی اختیار کنیم و شیوه های گوناگونی برای تحلیل و فهم خودمان بسازیم. اختلاف در این صورت بندی های نظری حاکی از جهل ما نیست بلکه اقتضای تنش های حاکم بر وجود انسان است. ریکور برخلاف پساساختارگرایانی نظیر فوکو و دریدا که ذهنیت را معلول زبان می دانند، ذهنیت را به بدن انسان و جهان وابسته می داند و زبان را نسبت به آن امری ثانوی می شمارد. او برخلاف پسامدرنیست ها که از تقطیع اِگو و ازخودبیگانگی سخن می گویند، نظریۀ روایی خود را راهی به سوی حیات منسجم و با معنا، یعنی حیات نیک، می داند. نیت اخلاقی به معنای جست وجوی زندگی حقیقی، همراه با دیگری و برای دیگری در نهادهایی عادلانه است و در خواست ارتقای متقابل آزادی ها ریشه دارد. قدرت سیاسی مسئول امری شکننده است زیرا انسان و نهادهای عدالت ماهیتاً آسیب پذیرند. سیاست همچون عرصۀ انجام کردار نیک، فقط با هوشیاری شهروندان، که این نیز محصول سیاست است، نجات می یابد. از آثارش: حاکمیت استعاره(۱۹۷۴)؛ تأویل و علوم انسانی(۱۹۷۰)؛ جدال تعبیرها(۱۹۴۷)؛ زمان و حکایت(۳ جلد؛ ۱۹۸۴ ـ۱۹۸۸)؛ از متن تا عمل(۱۹۹۱).
ریکور، پُل
فیلسوف، هرمنوتیست و منتقد ادبی فرانسوی. در ولانسبه دنیا آمد و متأثر از سنت فلسفی اگزیستانسیالیسم و پدیدار شناسیبود. در جنگ جهانی دوم در اسارت آلمانی ها، با آثار هوسرل، هایدگر و یاسپرس آشنا شد و کتاب ایده هااثر هوسرل را به زبان فرانسه ترجمه کرد. در ۱۹۴۸ در دانشگاه استراسبورگ به مقام استادی رسید و در ۱۹۵۷ در دانشگاه نانترپاریس تدریس کرد. از ۱۹۷۸ با دانشگاه شیکاگو به همکاری پرداخت. ریکور بیش از ۳۰ اثر منتشر کرده و نمایندۀ فرانسوی هرمنوتیکبه شمار می رود. دغدغۀ همۀ آثار ریکور جست وجوی معنای زندگی و تفسیر و تأویل خود است، و در این معنی است که نظریه ای در روایت پیش می نهد. از نظر ریکور فهم ما از خودمان، همانند فهم ما از تاریخ، خیالیاست، یعنی نه مستقیماً بلکه از طریق تعبیر تخیل به دست می آید. اصولاً ذهنیت انسان به شکل زبان شناختی طراحی شده و با واسطۀ نمادهاعمل می کند. نماد همانند تعبیرهای آن، گستره ای ناهمگون و متکثر است. نماد وسیله ای است برای اندیشیدن، اما انسان در واقع با اندیشیدن به نمادها به خودش می اندیشد. زیرا هیچ تصور یا فهمی از خود وجود ندارد که با واسطۀ نشانه ها، نمادها و متن ها صورت نگیرد. روش ریکور تأویل ظنّاست زیرا گفتار در آن واحد، آشکارکننده و مستورکنندۀ حقیقت وجود است. در عین حال، سبک تأویل ریکور را می توان سبکی دیالکتیکی یا تنشینامید، زیرا عناصر و گفتمان های بسیار ناهمگون را به هم می آمیزد تا گفتمانی مرکب با معانی جدید بسازد؛ بدون این که ویژگی عناصر سازندۀ آن را ازدست بدهد. مثلاً ماهیت حیات روانی ما را با تنشی میان مفاهیم زیست شناختی عصبی ما از ذهن و مفاهیم پدیدار شناختی توضیح می دهد و یا رفتار انسان را به کمک تنشی میان علل مادی و انگیزه های ذهنی تبیین می کند. ریکور برخلاف بعضی متفکران که روش تبییندر علوم طبیعی را با روش فهمدر علوم انسانی در تقابل می گذارند، آن ها را دارای ارتباط ضروری می داند، زیرا خصلت میانجی گرانۀ معنا، ارتباط دائمی شیوۀ تأویل را با روش های سایر علوم ایجاب می کند. این سبک تنشی با تنش های وجود ذاتی انسان سازگار است. فلسفه راهی برای بیان این تعارض پیدا می کند. این تنش ها سبب می شوند ما بتوانیم جهت گیری ها و دورنماهای متفاوتی اختیار کنیم و شیوه های گوناگونی برای تحلیل و فهم خودمان بسازیم. اختلاف در این صورت بندی های نظری حاکی از جهل ما نیست بلکه اقتضای تنش های حاکم بر وجود انسان است. ریکور برخلاف پساساختارگرایانی نظیر فوکو و دریدا که ذهنیت را معلول زبان می دانند، ذهنیت را به بدن انسان و جهان وابسته می داند و زبان را نسبت به آن امری ثانوی می شمارد. او برخلاف پسامدرنیست ها که از تقطیع اِگو و ازخودبیگانگی سخن می گویند، نظریۀ روایی خود را راهی به سوی حیات منسجم و با معنا، یعنی حیات نیک، می داند. نیت اخلاقی به معنای جست وجوی زندگی حقیقی، همراه با دیگری و برای دیگری در نهادهایی عادلانه است و در خواست ارتقای متقابل آزادی ها ریشه دارد. قدرت سیاسی مسئول امری شکننده است زیرا انسان و نهادهای عدالت ماهیتاً آسیب پذیرند. سیاست همچون عرصۀ انجام کردار نیک، فقط با هوشیاری شهروندان، که این نیز محصول سیاست است، نجات می یابد. از آثارش: حاکمیت استعاره(۱۹۷۴)؛ تأویل و علوم انسانی(۱۹۷۰)؛ جدال تعبیرها(۱۹۴۷)؛ زمان و حکایت(۳ جلد؛ ۱۹۸۴ ـ۱۹۸۸)؛ از متن تا عمل(۱۹۹۱).
wikijoo: ریکور،_پل_(۱۹۱۳ـ۲۰۰۵)