ریچال

لغت نامه دهخدا

ریچال. ( اِ ) ریچاله. به معنی ریچار است. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( از غیاث اللغات ). مربا. ( فرهنگ جهانگیری ). مربای دوشابی. ( از برهان : کامه ) :
زده گونه ریچال و ده گونه وا
گلوبندگی هریکی را سزا.
ابوشکور بلخی.
چنان آوریدیم چیزی حقیر
ز روغن ز ریچال و کشک و پنیر.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
ز روغن ز ریچال و پشم و پنیر
یکی کاروان ساخت آن مرد پیر.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
بتکوب ؛ ریچالی است که از مغز گوز و سیر و ماست کنند و ترش باشد. ( لغت فرس اسدی ). || طعام. ( شرفنامه منیری ). رجوع به ریچار و ریچاله شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - مطلق مربا . ۲ - مربایی که از دوشاب پزند : [[ او را که عفت تو شایع است ... و لذت ریچار تو معلوم ... ]] ( روضه العقول ) . ۳ - مربا یا خوراکی که از چند چیز که از سازند . ۴ - هر چیز که از شیر گوسفند پزند ۵ - هر سخن در هم و بر هم کلام نامربوط لیچار ریچال .
ریچاله . به معنی ریچار است مربا .

فرهنگ معین

(اِ. ) = لیچار. لیچال : سخنان بیهوده و نامربوط .

واژه نامه بختیاریکا

قسمتی بین ناف و عضو جنسی انسان

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس نامهٔ باستان دکتر میر جلال الدین کزازی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

ریچالریچالریچالریچال
درود بسیار، چند واژه هستند که از نگاه ریختی و آوایی به هم نزدیک و هر کدام چمار ( معنای ) ویژه خود را دارند
نخست " ریچار"= گونه ایی کنار خوراک ( دسر ) ، که از دوغ پخته با آمیغ چند گیاه درست می شود، دُبُره
...
[مشاهده متن کامل]

یکی مرغ بریان و نان از برش
نمکدان و ریچار گرد اندرش
فردوسی
دو دیگر واژه" ریچال"= که به بخش پایین شکم و زیر ناف و بالای دستگاه پیشاب تَن می گویند
و واژه دیگر "لیچار"=سخن یاوه، پرت وپلاسخن گفتن، بدسخنی، بدزبانی، و به سخنی یاوه گویی
لیچار نگو=سخن نابجا نگو، یاوه نگو

در لری کهگیلویه و بویراحمد به ترکیب ماست و بیلهر ( گیاه کوهی زاگرس ) ریچال گفته میشود
و لیچار. لورک ( پنیر لور ) آغشته به زردچوبه در گویش کازرونی ( ع. ش )

بپرس