ریهیده
لغت نامه دهخدا
- ریهیده شدن ؛ ریخته شدن. ( یادداشت مؤلف ). تهور. ( تاج المصادر بیهقی ). تهویل. ( مجمل اللغة ). تهیر. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). انهیار. ( دهار ). تهیل. هور. ( تاج المصادر بیهقی ): لقف ؛ ریهیده شدن بن حوض. ( مجمل اللغة ). انقیاض ؛ ریهیده شدن چاه. ( مجمل اللغة ). هک ؛ ریهیده شدن چاه. ( مجمل اللغة ) ( تاج المصادر بیهقی ). صقع؛ ریهیده شدن چاه. ( تاج المصادر بیهقی ).
|| خاک نرم از جایی ریخته. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || لغزیده. || گندیده. ( ناظم الاطباء ). || ویران شده. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || ناثابت و سست. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید