جهان ویژه کردم به برنده تیغ
چرا دارداز من به دل شاه ریغ.
دقیقی.
|| در تداول عامه ، پلیدی. گُه. ( فرهنگ فارسی معین ).ریغ. ( اِ ) راغ و دمن و کوه به جانب صحرا. ( از فرهنگ جهانگیری ) ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). اماله راغ یعنی دامن صحرا و کوه. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). فرهنگ شعوری به این کلمه معنی دیگری هم داده و شعرسنایی را شاهد آورده و این غلط است کلمه ربع عربی به معنی منزل است نه ریغ فارسی و معنی راغ هم بدان نمی توان داد چه با هودج تناسبی ندارد و اجباری هم شاعربرای اماله راغ در اینجا ندارد. علاوه در خود دیوان نیز ربع آمده نه ریغ. ( یادداشت مؤلف ) :
همه کوه و غار و در و دشت و ریغ
برافکنده دست و سر و ترک و تیغ.
اسدی ( از آنندراج ).
ریغ. ( ع مص ) گریختن. رمیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
ریغ. ( ع اِ ) غبار. گرد و خاک. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).